جامع الشتات-ج4-ص275
گمان حقير اين است كه شيخ به روايت ابى بصير استدلال كرده باشد كه در كتاب دين تهذيب است (قال: سألت ابا عبد الله – ع – عن الرجل يقتل وعليه دين وليس له مال، فهل لاوليائه ان يهبوا ديته لقاتله وعليه دين؟ فقال: ان اصحاب الدين هم الخصما للقاتل، فان وهبوا اوليائه دية القاتل فجائز، وان ارادوا القود فليس لهم ذلك حتى يضمنوا الدين للغرما، والا فلا).
ودر فقيه همين روايت را نقل كرده وبعد از (هم الخصما للقاتل) گفته (فان وهب اولياؤه دمه للقاتل ضمنوا الدين للغرما، والا فلا) ومفهوم اين نيز افاده مىكند كه اگر خواهند قصاص كنند ضامن نمىشوند.
وسند حديث ضعيف است به سبب محمدبن اسلم جبلى.
ولكن شيخ در كتاب ديات روايت كرده است موافق روايت فقيه به سند خود از يونس از ابن مسكان از ابى بصير.
وسند او تا يونس عيبى ندارد.
وبه هر حال اين خبر مقاومت نمىكند با دليل مشهور.
ودر اينجا قول ديگر هست كه در مختلف از ابى منصور طبرسى نقل كرده.
وآن اين است كه اگر قاتل بذل ديه كند اوليا نمىتوانند قصاص كنند مگر با ضمان دين، واگر بذل ديه نكند جايز است قصاص بدون ضمان دين.
وبه هر حال اين دو حديث هم از جمله اخبارى هستند كه دلالت دارند بر تعلق دين به ديه ودر همه جا قول مشهور اقوىواظهر است.
والله العالم.
123: سؤال: شحصى در حينى كه اراده سفر مكه كرده است وصيت كرده است ميان اولادش آنچه داشته است.
بعضى را زياده داده است وبعضى را كم.
وچون دو زن داشته است بعضى را اسم برده است كه عوض مهر والده اش اين قدر بدهند.
وبعضى را گفته است چون عروسى براى او نكرده ام اين قدر بدهند.
وحال كه موصى امر حق را در سفر مذكور اجابت نموده، بعضى از ورثه كه رسد ايشان كمتر است راضى نيستند.