جامع الشتات-ج4-ص232
هم طى نشود، اقل ما يحتمل – يعنى كمتر چيزى كه محتمل باشد كه مراد موصى است – آن را به اولاد برادرش بدهند.
والله العالم.
98: سؤال: هر گاه وصى را پيرى وخرافت وعجز در يابد چه بايد كرد؟ جواب: حاكم شرع كمكى ومعينى براى تعيين كند.
99: سؤال: آيا جايز است رد وصيت؟ يا اين كه مجرد وصيت كردن به اين كه فلان كس وصى من است، جايز نيست رد؟ جواب: بدان كه مشهور ميان علما جواز رد وصيت است به معنى اين كه قبول نكند وصى بودن را.
ونقل خلافى ذر مسأله نشده الا از صدوق كه استثنا كرده است دو صورت را، يكى اين كه پدر وصيت كند كه پسر وصى او باشد وديگر در جائى كه منحصر باشد امر در همان شخص وكسى ديگر ممكن نشود.
وبعضى اخبار معتبره هم دلالت بر اينها دارد.
واز مختلف ميل به موافقت آن، حكايت شده با تأييد به لزوم عقوق در اول، و منحصر شدن واجب كفائى در ثانى.
وبدان نيز كه جايز است رد وصيت بعد از قبول وصايت در حال حيات موصى مادامى كه زنده است، به شرط آن كه برسد به موصى ومطلع شود.
پس اگر خبر او نرسد تا بميرد لازم مىشود.
وظاهر اين است كه اين اتفاقى باشد، چنانكه در مسالك تصريح كرده، و از شيخ نيز نقل شده، وفحواى اخبار هم دلالت بر آن دارد ولزوم غرر وضرر هم دلالت دارد.
به جهت آن كه به سبب قبول موصى اليه، موصى مطمئن شده و هر گاه خبر به او نرسد وصيت به ديگرى نخواهد كرد.
واشكالى كرده اند در اين كه مجرد بلوغ خبر رد به موصى كافى است يا مشروط است به تمكن موصى از اقامه وصى ديگر به جاى او؟ و اطلاق فتواى اصحاب اقتضاى اكتفا مىكند.
ولكن مستفاد مىشود از علت منصوصه كه در اخبار وارد شده كه تمكن شرط است.
واين اظهر است.
چنانكه در مسالك ترجيح آن داده، واما هرگا ه موصى بميرد پيش از رسيدن خبر به او پس اگر وصى قبول وصايت كرده وبعد از آن رد كرده وخبر به او نرسيده، پس وصيت لازم است اجماعا.
چنانكه در مسالك تصريح كرده.
واز ديگران نيز نقل شده.
وفحو [ ا ] ى اخبار هم دلالت