پایگاه تخصصی فقه هنر

جامع الشتات-ج4-ص128

پس همچنين منفعت آن را به غير نمى‌توان منتقل كرد بدون اذن ايشان.

واما هر گاه مدت معين نباشد يا مادام العمر باشد پس مصالحهء اصل منافع اعيان هم مشكل است چه جاى‌ حق زمين.

زيرا كه معلوم نيست كه چنين جهالتى‌ در صلح هم جايز باشد.

واما هر گاه بنا وعمارت از سنگ وخاك همان زمين باشد، پس اين در حكم اصل زمين است.

واز آن قبيل است حفر نهر وساختن مرز در آن خاك.

56: سؤال: هر گاه زيد وقف كند ملكى‌ را، وتوليت آن را مادام الحيات براى‌ خود قرار دهد، وبعد موته از براى‌ ارشد اولاد ذكور باشد نسلا بعد نسل بشرط تقدم طبقه اولى‌ بر طبقه سفلى‌ ومنافع ملك را چنين قرار دهد كه اخماسا قسمت شود.

خمسى‌ از آن مصروف سبيل خير شود.

وخمسى‌ از آن را اولاد او به مصرف برسانند به طريق ارث شرعى‌.

وسه خمس ديگر مخصوص واقف باشد من باب التوليه مادام الحيات.

وبعد موته دو خمس اول باز به طريق سابق صرف شود وسه خمس ديگر به مصرف مزار واقف وتلاوت قرآن شود از براى‌ او.

ودر حين وقف دو پسر داشت يكى‌ بكر ويكى‌ عمرو.

الحال بعد انقضاى‌ چندين طبقه وارث او پسرى‌ از نسل بكر مانده كه به پنج پشت به زيد مى‌رسد.

وپسرى‌ نيز از نسل عمرو مانده كه آن نيز به پنج پشت به زيد مى‌ رسد، وپسرى‌ ديگر از او مانده كه به چهار پشت به زيد مى‌رسد.

الحال آن خمسى‌ كه مقرر داشته بود كه به اولاد بدهند به طريق ارث شرعى‌، چگونه قسمت ميشود؟ آيا اقرب به واقف – كه آن پسر عمرو است كه به چهار پشت به واقف مى‌رسد – منع ابعد مى‌كند از نسل هر كدام باشد -؟.

يا منع اقرب ابعد را مختص است به همان سلسلهء عمرو -؟.

جواب: بدان كه: ظاهرا مراد از قسمت بر سبيل ارث شرعى‌ آن است كه در هر طبقه بايد منافع را فرض كرد كه ميراث واقف است وبه طريق ميراث قسمت كرد،خواه واقف در حيات باشد يا نه.

يعنى‌ چنانكه هر گاه واقف كه مالك ملك بوده مى‌مرد واين ملك مى‌ماند بايست در ميان اولاد (للذكر مثل حظ الانثيين) قسمت شود وولد صلبى‌ مانع ارث اولاد اولاد باشد، همچنين در حيات واقف منافع (را) (للذكر مثل حظ الانثيين) ميان خود اولاد صلبى‌ قسمت كنند، وب