پایگاه تخصصی فقه هنر

جامع الشتات-ج2-ص240

من در سر موعد بدهى‌) و او هم قبول كند، اظهر و اشهر صحت لزوم اين معامله است.

هر چند قبض به عمل نيايد.

و اين مستثنى‌ خواهد بود از معاملهء صرف كه در آن قبض مجلس شرط است.

و خلافى‌ كه نقل شده از ابن ادريس است كه باطل مى‌داند و شهيد حكم به ندرت اين قول كرده.

و اما اشكال در سر اين است كه آيا اين معاملهء مستقلى‌ است و بيع نيست، يا اينكه توكيل در بيع، است كه زيد عمرو را وكيل كرده كه از جانب او ايجاب بيع كند، و از جانب خود قبول.

و توكيل در بيع، توكيل در لوازم آن هست، كه از جملهء لوازم آن در معاملهء صرف قبض مجلس، است.

پس وكيل در قبض هم هست و قبض هم ضرور است.

به اين معنى‌ كه دراهم را عمرو، موجود كند و قصد كند، و ثانيا در ذمه بگيرد.

يا اينكه در اين مقام، بودن مال در ذمه به منزلهء قبض است، و مفروض اين است كه ثمن و مثمن هر دو در ذمهء شخص واحد است كه زيد است.

و همين قدر در تحقيق قبض كافى‌ است.

و بسيار از اين مقدمات محل اشكال و خلاف است.

ولكن چون دو روايت معتبر كه موثق كالصحيح‌اند، دلالت دارند بر آن 1.

واكثر متأخرين عمل به آنها كرده‌اند.

و عمل به آنها از شيخ و ابن جنيد هم منقول است.

پس تخصيص قاعدهء معاملهء صرف به آنها، ضرر ندارد.

و عبارات فقها در اين مقام اختلافى‌ دارد.

جمعى‌ به اين نحو تعبير كرده‌اند كه گفتيم يعنى‌ توكيل است در بيع و قبض.

و جمعى‌ مطابق روايت گفته‌اند.

و دور نيست كه مراد از ” تحويل ” كه در روايت وارد شده همان بيع باشد، و روايت مخصص قاعده صرف باشد.

پس هر گاه مديون قبول تحويل، كند و بگويد ” حولت ما فى‌ ذمتى‌ من الدراهملعمرو، الى‌ دنانير كذا ” كافى‌ باشد در انعقاد صيغهء بيع.

و ضرور نيست كه به لفظ ” بعت ” و اشتريت ” باشد.

زيرا كه وسعى‌ در الفاظ بيع، هست.

حتى‌ اينكه تشريك را.

از جملهء اقسام بيع شمرده‌اند.

و آن اين است كه كسى‌ متاعى‌ خريده به قيمت معينى‌، ديگرى‌

:

وسائل: ج 12 ص 463، ابواب الصرف، باب 4 ح 1 و 2 (