پایگاه تخصصی فقه هنر

جامع الشتات-ج2-ص184

اداى‌ دين مى‌شود.

يعنى‌ داخل مال او مى‌شود نه ديان يا وارث.

و مثل ” اعتق عبدك عنى‌ ” كه تقدير مى‌شود دخول عبد در ملك آمر.

و بعد از آن آزاد مى‌شود.

سوم: هر گاه تلف حاصل شود بعد از قبض و انقضاى‌ زمان خيار، از مال كسى‌ خواهد بود كه مال او است.

يعنى‌ مبيع از كيسهء مشترى‌ رفته هر گاه تلف شده.

و ثمن از كيسهء بايع، هر گاه تلف شده.

خواه خيار از براى‌ هر دو باشد يا از براى‌ يكى‌ از آنها.

و در اين اشكالى‌ نيست.

چهارم: هر گاه تلف شود مبيع يا ثمن، بعد از قبض و قبل از انقضاى‌ ايام خيار، پساگر تلف از جانب خدا است، مشهور اين است كه تلف از مال كسى‌ است كه خيارى‌ از براى‌ او نيست.

خواه مبيع تلف شود و خيار از براى‌ بايع باشد.

يا ثمن تلف شود و خيار از براى‌ مشترى‌ باشد.

كه در اول، مبيع از كيسه مشترى‌ رفته و در ثانى‌، ثمن از كيسهء بايع رفته.

و دلالت مى‌كند بر اين (علاوه بر عدم ظهور خلافى‌ در مسئله) روايات بسيار، مثل آنچه كلينى‌ و شيخ روايت كرده‌اند به سند صحيح تا ” صفوان ” از ” اسحاق بن عمار “: ” قال اخبرنى‌ من سمع ابا عبد الله – ع – و سئله رجل و انا عنده – فقال له: رجل مسلم احتاج الى‌ بيع داره فمشى‌ الى‌ اخيه، قال له ابيعك دارى‌ هذه و تكون لك احب من ان تكون لغيرك على‌ ان تشترط لى‌ انى‌ اذا جئتك بثمنها الى‌ سنة، تردها على‌.

(؟).

قال: لا بأس بهذا ان جاء بثمنها الى‌ سنة، ردها عليه.

قلت: فان كانت فيها غلة كثيرة، فاخذ الغلة لمن يكون -؟.

فقال: الغلة للمشترى‌.

الا ترى‌ انها لو احترقت لكانت من ماله ” 1.

و صدوق نيز روايت كرده 2 است اين را به سند خود از اسحاق بن عمار.

و شيخ روايت كرده است از معاويه بن ميسره روايتى‌ 3 كه مشتمل است بر اين مضمون.

و كلينى‌

1: وسائل: ج 12 ص 355، ابواب الخيار، باب 8 ح 1.

2: همان مرجع و همان شماره.

3: همان مرجع: ح 3.

و لكن در سند آن ” ابى‌ الجارود ” است كه ضعيف مى‌باشد (