معنای هنر شیعی-ج1-ص13
موطن خيال نيازمند تعبير است. عامّه مردم آنچه در خيال مىآيد، نمىتوانند به وجود خارجى برسانند، چرا كه وجود آن چيز را جز
در خيال ممكن نيست، مثل معانى جزئى. ولى هنرمندان منصرف در وجود هستند و با همت خود مىتوانند آن معانى را پيدا كنند و آن را وجودى چون ساير موجودات دهند .[1] جان هنرمند از راه معناجويى است كه به كمال
مىرسد. هنرمندى، صورتبخشى به معانى بكر است و هنر فاقد معنا چيزى جز قيل و قال نيست، هنرمند عارف در معناجويى، محتاج الهامات غيبى است.
مادّه در پديدههاى هنرى بسيار متنوع است؛ مثلا در شعر كلمه مادّه است و قالب، صورت. ميان مادّه و صورت تناسب شرط است و تناسب را مُبدع بايد در نظر گيرد و او اين نسبت را با تأمّل در امور نفسالامرى به دست مىآورد. به ديگر گفته، صورت بر مادّه پيشينگى دارد، ولى از كار روى مادّه است كه به تدريج صورت كشف مىشود؛ يعنى هنرمند پيشاپيش از همه ابعاد كار خود آگاه نيست، اين آگاهى بهتدريج و بر حسب مقدار كار روى مادّه حاصل مىشود.
قواعد معنوى
هنرشيعى از همه موادِّ پاك طبيعت اعم از چوب و سنگ و شيشه و سفال و فلز و پارچه و پشم و از همه هنرهايى كه با حكمت شريعت در