پایگاه تخصصی فقه هنر

آفرینش های هنری در نهج البلاغه-ج1-ص206

« الحَمدُلِلّهِ الّذِی لَایَبلُغ مِدحَتَه القائلُون وَلایُحصِی نَعمَاءَه العَادَون وَلایُؤدّی حَقّهُ المُجتَهدوُن :[1] سپاس خدای را که در ستودن وی گویندگان در مانند و آمارگران در شمارش نعمت های او ناتوان مانند و تلاشگران ادای حق وی نتوانند ». اما زبان شناسان کلاسیک عرب میان این دو فرق قایل شده اند. « مدح » ضد « ذم » است؛ ولی حمد چنین نیست؛ همچنین گفته اند، « حمد » برای امور اختیاری است و برای امور زیبا به کار می رود؛ ولی مدح برای امور اخلاقی و نیز گفته اند، حمد اخصّ از مدح است؛ چون حمد در حوزه احسان به کار می رود و لذا خداوند خود را به خاطر احسان به بندگان حمد کرده است؛ ولی مدح در حوزه صفات است؛ نه فعل؛ یعنی کسی را به خاطر زیبایی ظاهری و بلندقامتی یا صفاتی چون قدرت و حکمت مدح می کنیم؛ ولی او را به این صفات حمد نمی کنیم؛ پس حمد فقط به احسان مربوط است ».[2]

دو کلمه « فیء » و « ظلّ » در این جملات: « ألَا إنّ الدّنیَا دارٌ لایُسلَمُ مِنها إلاّ فِیها وَلَایُنجَی بِشیءٍ کَان لَها … فَإنّها عِندَ ذَوی العُقُولِ کَفَیءِ الظِّلِّ :[3] بدانید که دنیا سرایی است که کسی از گزند آن در امان نماند، مگر به اعمال نیکی که در دنیا انجام می دهد؛ رهایی نیست برای کسی که در انجام دادن اعمال، همه همتش دنیا باشد …. دنیا در نزد خردمندان همانند سایه زوال ظهر است ».

لغویان گفته اند: « کلّ فیءِ ظل و لیس کل ظلّ فیئاً …»؛[4] اما باید گفت که « ظلَ » از « فیء » عام تر است و دلیل آن اضافه شدن لفظ « فیء » به « ظل » است؛

  1. 1. . نهج‌البلاغه؛ خ1.
  2. 2. . ابوهلال عسکری؛ الفروق فی اللغه؛ ص154. محمد راغب اصفهانی؛ المفردات فی غریب القرآن؛ ص105.
  3. 3. . نهج‌‌البلاغه؛ خ63.
  4. 4. . ابن‌منظور؛ لسان العرب؛ ماده «فیء».