پایگاه تخصصی فقه هنر

آفرینش های هنری در نهج البلاغه-ج1-ص181

امروزه استعاره دارای ابعاد گوناگون شده است؛ از جمله بُعدهای معرفتی، روا ن شناختی و اجتماعی پیدا کرده است. یکی از این جنبه ها رویکرد روان شناختی به مسئله استعاره است که طرفداران آن به اهمیّت و قدرت استعاره در برانگیختن احساسات می پردازند. سه رویکرد در این زمینه مطرح است:

1. رویکرد افراطی؛ 2. رویکرد اعتدالی؛ 3. رویکرد بسیار اعتدالی.

طرفداران رویکرد نخست بر آن اند که تعابیر استعاری هیچ مضمون ادراکی ای ندارد و تنها به عنوان ابزاری تأثیرگذار مطرح هستند. در رویکرد دوم برآن اند که استعاره ها دارای مضمون ادراکی هستند و توجه به مضمون ادراکی هم با تکیه بر گونه های تأثیرگذار شکل می گیرد. در رویکرد سوم تأکید بر آن است که استعاره چیز تازه ای به منابع معرفتی و ادراکی ما می افزاید .[1] استعاره مبتنی بر عنصر خیال است که به ادیب و شاعر امکان استفاده از واژگان نامحدود را می دهد و او را به دنیای خیال می برد و همین قوّه خیال است که او را در هر جا که در بیان ناتوان بود، توانمند می سازد؛ به همین روی سه نسبت و رابطه میان خیال و استعاره می توان برقرار کرد:

1. همگنی و همانندی که میان پدیده ها برقرار می شود که خیال عهده دار این پیوند است و آنها را در حالت های متنوّعی به تصویر می کشد.

2. زندگی بخشیدن به پدیده ها و حیات انسانی بخشیدن به آنها.

3. انتقال ذهن از معنایی به معنای دیگر از خلال تصویرهای استعاری.

مبنای استعاره، تشبیه است؛ یعنی حذف یکی از دو رکن تشبیه؛ لذا گفته اند: « استعاره همان تشبیه کوتاه شده است؛ اما از آن بلیغ تر و رساتر است ».[2]

  1. 1. . یوسف ابوالعدوس؛ الاستعاره فی‌النقد الادبی الحدیث، الابعاد المعرفیه والجمالیه؛ ص218.
  2. 2. . احمد هاشمی؛ جواهر البلاغه؛ ص239.