آفرینش های هنری در نهج البلاغه-ج1-ص114
به هم پیوسته و یکپارچه بررسی نمی کند و این بی توجهی به بافت و روابط موجود میان تصویرها، موجب کاهش ارزش تصویر می گردد.
نارسایی های بحث تشبیه و استعاره و مجاز در بلاغت سنّتی
تصویر در بلاغت سنتی خود را در حوزه های تشبیه، استعاره، مجاز و کنایه نشان می داد. علمای بلاغت یکی از مباحث سه گانه علم بیان را حقیقت و مجاز می دانستند و تشبیه و استعاره هم دو مبحث دیگر آن بوده اند. تلقّی گذشتگان از این مباحث، چنان که گفته شد، محدود به حوزه لفظ و صورت بود؛ به عبارت دیگر از نظر سنّت گرایان، گونه های بلاغی بیشتر به صورت می پردازد؛ حال آنکه امروزه در پرتو مباحث زبان شناسی، نشانه شناسی و هنجارگریزی، این دیدگاه مطرح شده است که این گونه ها صرفاً آرایه های سبکی نیستند؛ بلکه به مفهوم کلی کلمه، از سازوکارهای شکل دهنده به گفتمان اند؛ چنان که « چندلر » می گوید:
فنون بلاغی صرفاً با چگونگی بیان اندیشه ها سر و کار ندارند؛ بلکه بر چگونگی اندیشیدن نیز اثر می گذارند و توجه جدی به این وجه مطلب نیز ضرورت دارد. نویسندگان آکادمیک متونی می نویسند که واقعیت های به خصوص و منش های خاص شناخت را تعریف کنند. « واقعیّت ها » خود برای خود سخن نمی گویند. این نویسندگان آکادمیک اند که باید در باب وجود آنها بحث کنند. مقالات آکادمیک عرصه بی چون وچرای دانش نیستند؛ بلکه ساختارهای ظریف بلاغی اند که استلزامات معرفت شناختی دارند. توجه به فنون بلاغی به ما کمک می کنند تا در همه انواع گفتمان « ساختارشکنی » کنیم .[1]