پایگاه تخصصی فقه هنر

آفرینش های هنری در نهج البلاغه-ج1-ص113

معیارهای پنج گانه گزینش واژه از دیدگاه جرجانی

جرجانی با توجه به اینکه به معنا اصالت می بخشید و لفظ و واژه را خادم معنا می دانست، برای لفظ معیارهایی قایل بود؛ از جمله اینکه:

1. لفظ باید مخصوص معنای خود باشد؛ به گونه ای که لفظ دیگری نتواند جایگزین آن گردد؛ لذا در بیان ادبی ترادف جایی ندارد.

2. لفظ باید معنای خود را ظاهر سازد و تا زمانی که واژگان معنایی را بیان نکند، نمی توان برای معانی پنهان، وجود و ماهیّتی قایل شد.

3. لفظ باید کامل کننده معنای خود باشد؛ به گونه ای که بر همه ظرافت ها و نکته های نادر و شگفت آن احاطه داشته باشد تا شاعر و ادیب برای تکمیل آن معنا به واژه دیگری نیاز نداشته باشد.

4. لفظ باید به معنا اصالت ببخشد؛ به گونه ای که غیر آن لفظ نتواند بیانگر و دلالت گر چنین اصالتی باشد. گویی برخی واژگان با آهنگ یا ساختار یا جایگاهشان چیزهایی به معنا می بخشند که غیر آن نمی تواند ببخشد.

5. لفظ این شایستگی را دارد که مزیت و ویژگی پنهان معنا را آشکار سازد که این ویژگی با غیر آن لفظ ظاهر نمی گردد .[1]

پیداست که مسائل دیگر مثل تشبیه، استعاره و کنایه همه در خدمت معنا هستند. خطیب قزوینی هم در بیان بلاغت تشبیه آشکارا به این نکته اشاره می کند که « از کارکردهای تشبیه آن است که ما به واسطه آن، معانی را پی می گیریم؛ یعنی تشبیه به خاطر معنا می آید و از آن حمایت می کند ».[2]

حاصل سخن اینکه آنچه امروزه تصویر ادبی یا تصویر شعری خوانده

  1. 1. . محمد سعد و محمود توفیق؛ نظریة النظم و قراءة الشعر عند عبدالقاهرالجرجانی؛ ص9.
  2. 2. . جلال‌الدین محمد خطیب قزوینی؛ الایضاح فی علوم البلاغه؛ ص329.

می شود، مثل تشبیه، استعاره، کنایه، مجاز و دیگر صنایع بدیعی، در بلاغت سنتی جدای از بافت متن مورد بررسی قرار می گرفت؛ برای نمونه می توان به دیدگاه ابوهلال عسکری در باب تشبیه اشاره کرد که چهارکارکرد برای آن قایل بود:

1. آنچه به حس در نمی آید، به وسیله یک امر حسی بیان شود.

2. آنچه با عادت ما سازگار نیست، به واسطه یک امر عادی بیان شود.

3. آنچه به روشنی و وضوح شناخته شده نیست، به واسطه امور آشنا بیان شود.

4. آنچه در ویژگی یا صفتی دچار کاستی است، به واسطه چیزی که آن ویژگی در او قوی تر است، بیان شود .[1]

در این کارکردهای چهارگانه، تشبیه در حکم ابزار به حساب آمده است. تصویر از نظر بلاغت دانان سنتی، هم به امور جزئی می پرداخت و به اصطلاح جزءگرا بوده است، نه بافت گرا و هم آن را به اموری چون تشبیه، استعاره و کنایه فرو می کاست؛ درحالی که تصویر فراگیر تر از این امور است و شامل تمام گونه های بلاغی می گردد و افزوده هایی نیز بر آنها دارد؛ یعنی تصویر همیشه امر حسّی نیست؛ بلکه می تواند یک امر روان شناختی نیز باشد. آنچه موجب شکل گیری تصویر می گردد، قوه عاقله، عاطفه، احساس، واقعیت و زبان است که همه در قوه خیال ساخته و پرداخته می شوند.

از مشکلات بلاغت سنتی این است که تصویر را به دور از بافت بررسی می کند؛ به عبارت دیگر به تصویر مفرد عنایت بیشتری داشته است تا تصویر بافتی. مشکل عمده در این رویکرد آن است که تصویر را در یک بافتِ

  1. 1. . ابوهلال عسکری؛ الصناعتین؛ ص249.