پایگاه تخصصی فقه هنر

آفرینش های هنری در نهج البلاغه-ج1-ص111

استعاره و کنایه در حکم آرایش و تزئین معنا هستند؛ حتی جرجانی هم هنگامی که بحث نظم را در بلاغت مطرح می کند، وقتی به مسئله لفظ و معنا می رسد، بر آن است که ترتیب و چینش واژگان در زبان، تابع چینش معانی در ذهن است. وی می گوید: « چینش واژگان و توالی آنها بر اساس نظم خاص، موضوعی است که ضرورتاً به واسطه و سبب معنای واژه به وجود آمده است؛ زیرا وقتی واژگان ظرف معنا باشند، ناگزیر در موقعیت های مختلف از معانی تبعیت می کنند؛ لذا هرگاه معنا اقتضا کند که ابتدا در ذهن قرار گیرد، واژه ای که دلالتِ بر آن معنا می کنند نیز باید آن در ابتدای گفتار قرار گیرد ».[1]

جرجانی با این سخن بر آن است که اصالت با معناست و صورت و لفظ جامه ای است که بر قامت معنای شکل گرفته در اندیشه دوخته می شود و درحقیقت معنا محور اصلی شکل گیری کلام است و واژگان پیرامون آن در جریان هستند. اوج این اندیشه را باید در این جملات از جرجانی جستجو کرد: « هرگاه چینش معنا را به پایان رساندی، لازم نیست که در چینش واژگان اندیشه کنی؛ چون در می یابی که واژگان به حکم اینکه خدمتگزار معنا و تابع و لاحق آن هستند، خودبه خود مرتب می شوند ».[2] این اندیشه در بلاغت سنتی که در آن به دو قطب لفظ و معنا عنایت ویژه می شد، در آثار و اندیشه دیگر اندیشمندان هم یافت می شود. قبل از پرداختن به دیدگاه دیگر سنتی ها در این باب، خوب است به ویژگی های گزینش واژگان از دیدگاه جرجانی نظری داشته باشیم.

  1. 1. . عبدالقاهر جرجانی؛ دلائل الاعجاز؛ ص96.
  2. 2. . همان، ص17.