آفرینش های هنری در نهج البلاغه-ج1-ص55
شعری )،[1] مهم ترین نقش، نقش ادبی یا شعری است.
گفتیم که تمایزقایل شدن میان زبان ادبی و زبان علمی و تفکیک کردن میان زبان علم و ادبیات تا حدی آسان است، « اما صرف تضادّ میان اندیشه، عاطفه و یا احساس کافی نیست. ادبیات اندیشه را هم شامل می شود و زبان عاطفی به هیچ وجه منحصر به ادبیات نیست ».[2] آنچه ولک و وارن می گویند، در حوزه احساس و اندیشه است که ممکن است در غیر زبان ادبی هم وجود داشته باشد، اما آنچه تمایزبخش ادبیات از غیرادبیات است، شیوه کاربرد زبان است. هرچند مهم ترین نقش زبان را اطلاع رسانی می دانیم، در یک متن ادبی، زبان فقط ابزار نیست؛ بلکه خود هدف است و نقشی اساسی در شکل گیری متن ادبی ایفا می کند. در بحث از تفاوت های میان زبان علمی و زبان ادبی می توان به این نکته نیز اشاره کرد که « زبان علمی منحصراً وجه دلالت آمیز دارد و هدفش ایجاد تناظر یک به یک بین نشانه و مصداق آن است. در زبان ادبی، تکیه بر خود نشانه، یعنی نماد آوایی کلمه است و تمام شگردهای ادبی مثل وزن، هم آوایی و الگوهای صوتی برای توجّه دادن به آن ابداع و آفرینش است ».[3]
ماهیت ادبیات در جنبه های اشاره ای آن بهتر نمایان می شود. روشن است که مرکز هنر ادبی را باید در انواع سنّتی آن یعنی آثار غنایی و حماسی و نمایشی جستجو کرد. در همه اینها، اشاره به دنیای افسانه ای و تخیلی است؛ لذا « افسانگی، ابداع و تخیل را صفات ممیزه ادبیات می شناسیم. تمایز میان ادبیات و غیرادبیات مثل سازماندهی، بیان شخصی، ساختن وسایل زبانی و