آفرینش های هنری در نهج البلاغه-ج1-ص46
آفرینش ادبی و هنری از جایی آغاز می شود که زبان از وضع صرفاً ارتباطی خارج می شود و خود موضوعیت پیدا می کند؛ از همین روی باید میان سه گانه نظم، نثر و شعر تمایز نهاد. تعیین دقیق مرز این سه مفهوم دشوار است؛ چون گاه نظم و نثر به شعر نزدیک می شوند. گاه نثر زبان شعری می یابد و گاه هم شعر به زبان نثرگونه نزدیک می شود؛ البته حضور ویژگی های شعر در نثر و ویژگی های نثر در شعر موجب نمی شود که هیچ یک از این دو جای دیگری را بگیرد. تفاوت بین شعر و نثر معمولی روشن است؛ اما وقتی نثر هنری مطرح می شود، به شعر نزدیک می گردد و به نوعی به آن شباهت می یابد. ما در نثر با گزاره های خبری و بیان اندیشه مواجه هستیم؛ اما طبیعت شعر چنان است که در پی طرح اندیشه ای نیست؛ بلکه بیان کننده حالات و تأثیرپذیری های شاعر و برآوردن لذّتی ژرف است. هدف شعر ارتباط نیست؛ بلکه نوآوری و زیبایی و آفرینندگی است. شعر و نثر نه فقط در ساخت و محتوا، بلکه در هدف و غایت نیز متفاوت هستند. هدف در شعر زیبایی شناختی است؛ ولی هدف در نثر ارضای قوّه عقل است. هدف زیبایی شناختی همان چیزی است که شعر را از حیث زبان، تصویر و موسیقی تمایز می بخشد؛ اما اهداف ارتباطی همان اموری هستند که نثر علمی و کلام عادی را به وجود می آورند .[1]
در هر حال زبانی که به یک اثر ادبی و هنری تجلّی عینی می بخشد، دارای ویژگی های ذیل است:
1. مشغول به معنا و لذا نمادین است.
2. ذاتاً و اصالتاً مبهم است.
3. از مشغله صدق و کذب فارغ است .[2]