پایگاه تخصصی فقه هنر

مبانی هنری قصه های قرآن-ج1-ص265

آدم كاملا معيّن بوده، زيرا قرآن با تعبير «هذه الشّجرة» (= اين درخت معيّن) از آن سخن مى گويد. امّا قرآن براى ما اوصاف اين درخت را ذكرنكرده است. اوصافى هم كه از زبان ابليس در قرآن آمده است، قطعاً با واقعيّت سازگارى ندارند، بلكه از وسوسه هاى ابليس بوده اند: فَوَسْوَسَ لَهُمَا الشَّيْطانُ لِيُبْدِىَ لَهُما ماوُرِىَ عَنْهُما مِنْ سَوْءتِهِما وَقالَ ما نَهكُما رَبُّكُما عَنْ هذِهِ الشَّجَرَةِ اِلاّ اَنْ تَكُونا مَلَكَيْنِ اَوْ تَكُونا مِنَ الْخالِدينَ.(1) پس شيطان آن دو را وسوسه كرد، تا شرمگاهشان را كه از آنها پوشيده بود در نظرشان آشكار كند. و گفت: پروردگارتان شما را از اين درخت منع كرد تا مبادا از فرشتگان يا جاويدانان شويد. با اين حال، كتب تفسير كوشيده اند تا نوع و اوصاف اين درخت را تعيين كنند و در اين تلاش، به هر رطب و يابسى استمساك كرده اند. مثلا آن را خوشه گندم، درخت انگور، درخت انجير، درخت كافور، درخت دانش، ودرخت جاودانگى پنداشته اند. بسيار دور مى نمايد كه براى اين تعابير و تفاسير متفاوت و متهافت، ريشه اى استوار و متين از سنّت و روايات وجود داشته باشد. همين كه قرآن نوع اين درخت را معلوم نمى كند ـ با آن كه براى آدم و حوّا معيّن فرموده بوده است ـ دليل آن است كه نوع آن هيچ نقشى در پيام قصّه ندارد و ويژگى خاصّى آن را از درخت ديگر ممتاز نمى سازد. همين نشان مى دهد كه نهى آدم از نزديك شدن به اين درخت، صرفاً براى آزمودن او در برابر فريب هاى ابليس بوده است: ( وَلَقَدْ عَهِدْنا اِلى ادَمَ مِنْ قَبْلُ فَنَسِىَ وَلَمْ نَجِدْ لَهُ عَزْماً) (2) و ما پيش از اين با آدم پيمان بستيم ولى فراموش كرد، و شكيبايش نيافتيم.


1. اعراف / 20. نيز بنگريد به: طه / 120. 2. طه / 115.