مبانی هنری قصه های قرآن-ج1-ص242
زندگى را در فقدان فرزند دلبندش مى گذراند، از صبر و اميد سخن مى گويد: فَصَبْرٌ جَميلٌ وَاللهُ الْمُسْتَعانُ عَلى ما تَصِفُونَ.(1) اكنون براى من صبر زيبا نيكوتر است و خداست كه در اين باره از او يارى بايد خواست. ديگر بار كه به فراق فرزندى ديگر مبتلا مى شود، باز از اميد دَم مى زند: فَصَبْرٌ جَميلٌ عَسَى اللهُ اَنْ يَأتِيَنى بِهِمْ جَميعًا.(2) مرا صبر زيبا نيكوتر است. شايد خدا همه را به من بازگردانَد. و نيز بذر اين اميد را در قلب فرزندان خويش مى پراكنَد و آنان را به تلاش و يأس ستيزى فرا مى خوانَد: ( يابَنِىَّ اذْهَبُوا فَتَحَسَّسُوا مِنْ يوُسُفَ وَاَخيهِ وَلا تَايْئَسُوا مِنْ رَوْحِ اللهِ اِنَّهُ لا يَيْأَسُ مِنْ رَوْحِ اللهِ اِلاَّ الْقَوْمُ الْكافِرُونَ) (3) اى پسران من، برويد و يوسف و برادرش را بجوييد و از رحمت خدا مأيوس مشويد، زيرا تنها كافران از رحمت خدا مأيوس مى شوند. اين نگرش به زندگى و حضور اميدوارانه در عرصه آن، روح جارى در حيات همه بندگان مؤمنى است كه در قصّه هاى قرآن حضور دارند. البتّه همين بندگان مؤمن دچار ترديد و اضطراب و سؤال نيز مى شوند، امّا با پاسخ خدا اميد وآرامش مى يابند كه پيروزى نزديك است: (اَمْ حَسِبْتُمْ اَنْ تَدْخُلُوا الْجَنَّةَ وَلَمّا يَأْتِكُمْ مَثَلُ الَّذينَ خَلَوْا مِنْ قَبْلِكُمْ مَسَّتْهُمُ الْبَأْسآءُ وَالضَّرّآءُ وَزُلْزِلُوا حَتّى يَقُولَ الرَّسُولُ وَالَّذينَ امَنُوا مَعَهُ مَتى نَصْرُاللهِ اَلا اِنَّ نَصْرَاللهِ قَريبٌ.) (4)
1. يوسف / 18. 2. يوسف / 83. 3. يوسف / 87. 4. بقره / 214.