پایگاه تخصصی فقه هنر

مبانی هنری قصه های قرآن-ج1-ص216

ذَهَب اَوْجآءَ مَعَهُ الْمَلئِكَةُ مُقْتَرِنينَ. فَاسْتَخَفَّ قَوْمَهُ فَاَطاعُوهُ اِنَّهُمْ كانُوا فاسِقينَ.(1) گفتند: اى جادوگر، پروردگارت را با آن عهدى كه با تو نهاده است براى ما بخوان كه ما هدايت شدگانيم . چون عذاب را از آنها برداشتيم، پيمان خود را شكستند . فرعون در ميان مردمش نداداد كه: اى قوم من، آيا پادشاهى مصر و اين جويباران كه از زير پاى من جارى هستند از آنِ من نيستند؟ آيا نمى بينيد؟ آيا من بهترم يا اين مرد خوار ذليل كه درست سخن گفتن نتواند؟ چرا دستهايش را به دستبندهاى طلا نياراسته اند؟ و چرا گروهى از فرشتگان همراهش نيامده اند . پس قوم خود را گمراه ساخت تا از او اطاعت كردند، كه مردمى تبهكاربودند.

سنّت هاى انسانى

بارها تأكيد كرده ايم و مى كنيم كه قصّه هاى قرآن پيام آور تاريخ و علم و ادب و هنر نيستند. هدف و پيام اين قصّه ها، ارائه صورتى اصيل و صحيح از ناموس ها و سنّت هاى انسانى است. عبرت و موعظه اى كه در قصّه هاى قرآن نهفته است، يادآورىِ همين سنّت هاست. اگر انسان ها اين پيام هاى جاودان را به روشنى درك كنند، افقِ فراپيش را بصيرانه مى بينند و راه را از بيراهه تشخيص مى دهند. اكنون به سنّت هاى برجسته انسانى در قصّه هاى قرآن اشاره مى كنيم.

نقش تربيتى پيامبران در محيط اجتماع

پيامبران با افكار بلند خويش جامعه را مى ساختند و ميان نيازهاى امّت ها و مقتضيات زمان سازگارى پديدمى آوردند. آبادى و اصلاح و زندگى جوامع از پيامبران بود.(2) اگر پيامبران نبودند، امّت ها نمى توانستند از گذشته خويش


1. زخرف / 49 تا 54. 2. برگرفته از: هود / 12; نوح / 2 تا 4.