مبانی هنری قصه های قرآن-ج1-ص170
عَصيبٌ . وَجاءَهُ قَوْمُهُ يُهْرَعُونَ اِلَيْهِ وَمِنْ قَبْلُ كانُوا يَعْملُونَ السَّيِّئاتِ قالَ يا قَوْمِ هؤُلاءِ بَناتى هُنَّ اَطْهَرُ لَكُمْ فَاتَّقُوا اللهَ وَلا تُخْزُونِ فى ضَيْفى اَلَيْسَ مِنْكُمْ رَجُلٌ رَشيدٌ . قالُوا لَقَدْ عَلِمْتَ مالَنا فى بَناتِكَ مِنْ حَقٍّ وَاِنَّكَ لَتَعْلَمُ ما نُريدُ . قالَ لَوْ اَنَّ لى بِكُمْ قُوَّةً اَوْ اوى اِلى رُكْن شَديد . قالُوا يالُوطُ اِنّا رُسُلُ رَبِّكَ لَنْ يَصِلُوا اِلَيْكَ فَاَسْرِبِاَهْلِكَ بِقَطْع مِنَ اللَّيْلِ وَلا يَلْتَفِتْ مِنْكُمْ اَحَدٌ اِلاَّ امْرَاَتَكَ اِنَّهُ مُصيبُها مآ اَصابَهُمْ اِنَّ مَوْعِدَهُمُ الصُّبْحُ اَلَيْسَ الصُّبْحُ بِقَريب . فَلَمّا جآءَ اَمْرُنا جَعَلْنا عالِيَها سافِلَها وَاَمْطَرْنا عَلَيْها حِجارَةً مِنْ سِجّيل مَنْضُود . مُسَوَّمَةً عِنْدَ رَبِّكَ وَما هِىَ مِنَ الظّالِمينَ بِبَعيد .) (1) به تحقيق رسولان ما براى ابراهيم مژده آوردند. گفتند: سلام. گفت: سلام. و لحظه اى بعد گوساله اى بريان حاضر آورد . و چون ديد كه بدان دست نمى يازند، آنان را ناخوش داشت و در دل از آنها بيمناك شد. گفتند: مترس، ما بر قوم لوط فرستاده شده ايم . زنش كه ايستاده بود، خنديد. او را به اسحاق بشارت داديم و پس از اسحاق به يعقوب . زن گفت: واى بر من، آيا در اين پيرسالى مى زايم و اين شوهر من نيز پير است؟ اين چيز عجيبى است . گفتند: آيا از فرمان خدا تعجب مى كنى؟ رحمت و بركات خدا بر شما اهل اين خانه ارزانى باد. او ستودنى و بزرگوار است . چون وحشت از ابراهيم برفت و او را نويد آمد، با ما درباره قوم لوط به مجادله برخاست . ابراهيم بردبار است و رئوف است و فرمانبردار است . اى ابراهيم، از اين سخن اعراض كن. فرمان پروردگارت فراز آمده است و بر آنها عذابى كه هيچ برگشتى ندارد فرود خواهد آمد . چون رسولان ما نزد لوط آمدند، لوط اندوهگين و دلتنگ شد و گفت: امروز روز سختى است . و قومش شتابان نزد او آمدند و آنان پيش از اين مرتكب كارهاى زشت مى شدند. لوط گفت: اى قوم من، اينها دختران من هستند. براى شما پاكيزه ترند. از خدا بترسيد و مرا در برابر مهمانانم خجل مكنيد. آيا مرد خردمندى در ميان شما نيست؟ گفتند: تو خود مى دانى كه ما را به دختران تو نيازى نيست و نيز مى دانى كه چه مى خواهيم . لوط گفت: كاش در برابر شما قدرتى مى داشتم، يا مى توانستم به تكيه گاهى استوار پناه ببرم . گفتند: اى لوط، ما رسولان پروردگار تو هستيم. اينان، هرگز به تو دست نخواهند يافت. چون پاسى از شب
1. هود / 69 تا 83.