مبانی هنری قصه های قرآن-ج1-ص160
بايد گفت كه ذكر نكردن نام و نشان زن در برخى از قصّه ها، تنها از اين روست كه اين نام و نشان داراى نقش و كاركردى در مجموع قصّه نبوده است. همسر فرعون، همسر نوح، همسر لوط، همسر أبولهب، و ملكه سبا كه نامشان در قصّه هاى قرآن نيامده، تمثيل جنس زن با مشخّصات خود هستند. هرگونه ذكر نام و نشان از اين زن ها به عموميّت و فراگيرىِ نقش آنان لطمه مى زد و از تأثير قصّه مى كاست. امّا آن جا كه زن داراى هويّتى ويژه و مشخّصاتى متمايز است، ذكر نام و نشانش سبب مى شود كه كاركرد و نقش خاصّ او برجستگى يابد و همين عامل موجب افزايش تأثير قصّه است; مانند «مريم دختر عمران» كه در ميان زنان تمايزى خاص دارد. از اين گذشته، بايد يادآورى كرد كه هرگز مردم عرب از ذكر نام زنان بيزار نبوده اند، بلكه در مجالس و اشعار خويش از همسران و مادرانشان فراوان نام مى برده اند و حتّى بسيارى از قبيله ها به نام مادر خويش معروف بوده اند.(1)
در قصّه قرآنى، زن در همه جهات همان گونه كه هست و طبيعت و فطرتش اقتضا مى كند، تصوير مى شود. مثلا در جست و جوى همسر برمى آيد وبا لطف و مِهرورزى زوجى مى جويد، بى آن كه از حيا و متانت خويش بكاهد. اين تصوير قرآنى از دخترى كه در مَدْيَن با موسى مواجه شد، چقدر شكوهمند است: فَجآءَتْهُ إِحداهُما تَمْشى عَلَى اسْتِحْياء.(2) يكى از آن دو نزد او آمد، در حالى كه بر حياورزى راه مى سپُرد. در اين صحنه، با تصويرى بديع و البتّه واقعى برخورد مى كنيم: راه رفتن «بر»
1. مثلا «قتال كلابى» در فخر ورزيدن به مادرش مى سرايد: أنا ابن أسماء أعمامى لها وأبىإذا ترامى بنو الإموان بالعار هرگاه نسبت رساندنِ پسران به مادران ننگ تلقّى شود، من افتخار مى كنم كه فرزند «اسماء» هستم… . 2. قصص / 25.