مبانی هنری قصه های قرآن-ج1-ص76
پژوهندگان چند دليل اقامه كرده اند: 1. هرگز نمى توان همه جزئيّات يك رويداد را با تمام مشخّصات كوچك و بزرگ، در يك قصّه ثبت كرد. حتّى اگر صفحات بسيار به قصّه اى اختصاص داده شود، باز مجال ترسيم همه جزئيّات باقى نمى مانَد. 2. اصولا بازگفتن همه جزئيّات يك رويداد ضرورت ندارد. تنها بخشى از حوادث در يك قصّه مى آيد كه در سير عمومى و فضاى آن داراى نقش باشد. 3. قرآن، خود، گاه يك رويداد را در جاى هاى گوناگون و با كاستى ها و افزايش هايى آورده است. مثلا قصّه موسى در سوره هاى طه، نمل، و قصص آمده و هر يك با ديگرى تفاوت هايى دارد. اين در حالى است كه هر سه سوره مزبور مكّى اند و انگيزه هاى يكسان دارند; پس نمى توان گفت كه اين اختلاف ناشى از تفاوت انگيزه ها و مقاصد كلام است. 4. بسيارى از شخصيّت هاى قصّه هاى قرآنى به زبانى جز عربى سخن مى گفته اند، مانند موسى و فرعون و يوسف وعزيز و اصحاب كهف. امّا قرآن سخن آنان را به زبان عربى باز مى گويد. و اين، به هر حال، نوعى تصّرف و تغيير در كلام و شكل آن است. از اين فراتر، در قصّه هاى قرآن گاه حيوان ها و اشيا سخن مى گويند، مانند آسمان و دود(1)، مورچه(2)، و هدهد.(3) اين نشان مى دهد كه قصّه گو، خود، رنگ و شكلى خاص به واقعيّت داده و اجزاى فراواقعى را به قصّه افزوده است.
درباره اين ادلّه بايد گفت: 1. قرآن كريم در قصّه گويى به دنبال گزينش تصويرها و قطعه هايى از
1. فصّلت / 11. 2. نمل / 18. 3. نمل / 22 و 23.