پایگاه تخصصی فقه هنر

مبانی هنری قصه های قرآن-ج1-ص48

نظام پرده برمى دارد، به گونه اى كه يك قاضى از ورود دو طرف دعوا بيم زده مى شود، در حالى كه اگر وضع طبيعى باشد معمولا اطراف دعوا از رفتن نزد قاضى درانديشه اند. نيز اطراف دعوا به داوود مى گويند: «فاحكم بيننا بالحق ولا تُشطط»; و اين نشانگر آن است كه پيش تر در جايى ميزان حق خلل ديده است به گونه اى كه مردم نيز فهميده اند.

نظم قصّه هاى قرآن – نظم آسمانى

نظم قرآن، خود، يك معجزه اِلاهى و داراى نيرويى اعجازين است. درست است كه حوادث و اشخاص و اشيا در قصّه هاى قرآن، همه، واقعى اند; امّا كنار هم چيدنِ آن ها با روشى بشرى صورت نپذيرفته است. نظم حاكم بر اين قصّه ها رنگ آسمانى دارد و از توان بشر بيرون است. به همين دليل، صاحبان افكار و آراى گوناگون، اگر هنر شناس و گوهر سنج باشند، نزد شكوه و جلال قصّه هاى قرآن سر خم مى كنند. به اين ترتيب، دو گونه معجزه در قصّه هاى قرآن راه دارد: يكى حوادث و صحنه هاى اعجازين، و ديگرى نظم و اسلوب اعجاز آساى قرآنى.

توازن ميان نظم و واقعگرايى

اكنون بايد پرسيد: آيا اسلوب اعجازين قرآن در عرضه قصّه هايش سبب نشده است كه حقيقت رنگ پذيرد و واقعيّتْ دستخوش تغيير و تحوّلى متناسب با اين نوعِ عرضه شود؟ خاستگاه اين پرسش آن است كه معمولا اسلوب قصّه هاى بشرى بر كيفيّت عرضه واقعيّات اثر مى گذارد; مثلا صحنه اى به قصّه افزوده مى شود تا نظم مورد نظر قصّه پرداز بر قصّه حاكم گردد و آهنگ عمومى آن حفظ شود. در پاسخ بايد گفت: اسلوب اعجازين قرآن در عرضه حوادث به گونه اى نيست كه در آن حوادث تصرّف و تغييرى پديد آورد و نقص آن را كمال بخشد يا ناراستِ آن را راست سازد. اسلوب اعجازين قرآن، پيراسته از هرگونه