مبانی هنری قصه های قرآن-ج1-ص47
(وَحُسْنَ مَـاب . يا داودُ اِنّا جَعَلْناكَ خَليفَةً فِى الاَْرْضِ فَاحْكُمْ بَيْنَ الْنّاسِ بِالْحَقِّ وَلا تَتَّبِعِ الْهَوى فَيُضِلَّكَ عَنْ سَبيلِ اللهِ اِنَّ الَّذينَ يَضِلُّونَ عَنْ سَبيلِ اللهِ لَهُمْ عَذابٌ شَديدٌ بِما نَسُوا يَوْمَ الْحِسابِ.) (1) آيا خبر آن مدعيان را شنيده اى آنگاه كه از ديوار قصر بالا رفتند؟ بر داود داخل شدند. داود از آنها ترسيد. گفتند: مترس، ما دو مدعى هستيم كه يكى بر ديگرى ستم كرده است. ميان ما به حق داورى كن و پاى از عدالت بيرون منه و ما را به راه راست هدايت كن. اين برادر من است. او را نود و نُه ميش است و مرا يك ميش. مى گويد: آن را هم به من واگذار كن، و در دعوى بر من غلبه يافته است. داود گفت: او كه ميش تو را از تو مى خواهد تا به ميشهاى خويش بيفزايد بر تو ستم مى كند. و بسيارى از شريكان جز كسانى كه ايمان آورده اند و كارهاى شايسته كرده اند ـ و اينان نيز اندك هستند ـ بر يكديگر ستم مى كنند. و داود دانست كه او را آزموده ايم. پس از پروردگارش آمرزش خواست و به ركوع در افتاد و توبه كرد . ما اين خطايش را بخشيديم، او را به درگاه ما تقرب است و بازگشتى نيكو . اى داود، ما تو را خليفه روى زمين گردانيديم. در ميان مردم به حق داورى كن و از پى هواى نفس مرو كه تو را از راه خدا منحرف سازد. آنان كه از راه خدا منحرف شوند، بدان سبب كه روز حساب را از ياد برده اند، به عذابى شديد گرفتار مى شوند. در اين آيات، نخست، اشاره اى است پنهان به اين كه داوود كارى كرده بوده است كه بر پيامبران روا نيست. امّا در اين آيات، به آن كار پرداخته نمى شود، زيرا در اين قصّه از نقل آن غرضى حاصل نمى گردد. آن گاه، به نقل يك واقعه، همان گونه كه هر چشمى آن را مى بيند، مى پردازد: دو طرفِ دعوا از ديوار، و نه از در، بر داوود وارد مى شوند. و او از اين ورود غير معمول و ناگهانى بيم زده مى شود. آن دو بيم داوود را مى زدايند و قصّه خود را باز مى گويند. اين، ظاهر كلمات است كه واقعيّت خالص را باز مى تابانَد. امّا در وراى اين واژه ها، حقايقى ديگر نهفته اند كه با تأمّل و تدبير، كشف مى شوند. «تسوّروا المحراب» اشاره به ناآرامى مملكت در آن برهه دارد و «ففزع منهم» از اختلال
1. ص / 21 تا 26.