پایگاه تخصصی فقه هنر

مبانی هنری قصه های قرآن-ج1-ص38

حوادث اساساً ساختگى باشند و خواه به وجود واقعى آن ها چيزى افزوده يا از آن ها چيزى كاسته شده باشد و يا در چينش و ترتيب طبيعى آن ها تصرّفى صورت گرفته باشد.» در نتيجه، ممكن است يك شخصيّت يا رويداد داستانى، فقط پيشينه اى دور و مبهم در تاريخ داشته باشد و پرداخت تفصيلى آن صرفاً بر پايه خيال و صورت سازى ذهنى و مبالغه استوار باشد. نمونه روشن اين گونه قصّه پردازى را مى توان در شاهنامه فردوسى ديد كه از پهلوانى رستم نام در سيستان كهن، «رستمِ داستان» با افسانه ها و حماسه هاى چشمگير پرداخته است. و البتّه، خود، نيز به اين معنا بارها اشاره كرده است.

خلف الله تعريف امروزين قصّه را ملاك قرار مى دهد

دكتر خلف الله بر آن است كه وقتى از قصّه گويى قرآن سخن مى رود، بايد همين معناى هنرى مبنا قرار گيرد و هرگونه تحليل ادبى و هنرى قصّه هاى قرآن بر پايه همين تفسير صورت پذيرد. به همين دليل، وى نتيجه مى گيرد در بخشى از قصّه هاى قرآن كه تابِ تحليل ادبى را دارند، بايد با همان معيارها به قصّه قرآنى نگريست و به همان لوازم ملتزم شد. و همين نكته باريك خاستگاه بسيارى از برداشت هاى خاصّ او وهمرأيان اوست: ما وظيفه داريم از «قصد ادبى و هنرى» در قصّه هاى قرآن بحث كنيم و بنگريم كه در هر مورد اين قصد يافت مى شود يا خير. به ديگر سخن، آيا قرآن از قصّه اش همان قصدى را كرده كه اديبان مى كنند: «تأثير روحى، انگيزش عاطفى و خيالى»; يا قصدش صرفاً «تأثير عقلى و اقامه برهان و دليل» بوده است؟ مراد من اين است كه بايد به قصّه هاى قرآن با نگاهى برابر بنگريم تا دريابيم اين قصد ادبى و هنرى در كدام يك از آن ها يافت مى شود.(1)


1.محمّد احمد خلف الله: الفنّ القصصى فى القرآن الكريم، مكتبة انجلو المصريّة، سوم،1965،ص 119.