پایگاه تخصصی فقه هنر

هنر هشتم-ج1-ص54

قصايد را حتما بايد بخوانيد چون شما قصيده هم مى گوييد ، بعضى اشعار به عنوان غزل
خوانده شد ( يكى از برادران ظاهرا غزلى خواندند ) كه به نظر من غزل نبود ، مقدمه
يك قصيده بود يعنى آن شعر مى تواند مقدمه يك قصيده باشد يعنى زبان شما گاهى
بطرف يك قصيده مى كشد و چه بهتر كه شما قصايد خراسانى را بخوانيد كه زبان را
استوار و قوى مى كند و كسى از استوارى زبانش ضرر نديده است ! گاهى اوقات مى شود
كه يك شعرى را شما مى خوانيد ، آدم مى ماند چه بگويد ؟ البته در مورد شما نمى گويم
شاعرى شعرى مى گويد ، آدم مى ماند چه بگويد اگر بگويم غلط وزنى دارد ، نه ! غلط
وزنى ندارد ، غلط قافيه اى هم ندارد ، نابجايى تعبيرات ندارد حالا يك مضمونى به
هر حال دارد ، اما شعر شعر خوبى نيست ! اين همان سستى و ( ( عدم استحكام ) )
است كه اصلا نمى شود آن را مشخص نمود و استدلال كرد و ضمنا اين شعر سست است آن
كسى كه در حد ذهنى كافيست ، مى گويد بله اين شعر سست است ، اما آن كسى كه نيست
نمى شود برايش استدلال كرد كه اين شعر سست است پس سستى شعر يك عيب بزرگ
است كه هيچ ربطى به وزن و قافيه و مضمون و غلط بودن الفاظ و نابجا بودن تعبيرات
ندارد اين استوارى و استحكام را اگر مى خواهيد پيدا كنيد ، بايد اشعار خراسانى را
بخوانيد و قصايد فرخى ، عنصرى ، ديوان شاهنامه فردوسى و اين قصايد خراسانى به
نظر من بهترين است در اين سبك هندى ، براى گستره مضمون آنقدر مضمون در اين
ذهنيات وسيع بشر ريخته كه اگر شاعرى بخواهد آنها را بينديشد و پيدا كند بسيار
مطالب خوب خواهد داشت لذا بنده خواندن شعر سبك هندى را هم توصيه مى كنم و
منظور من اين است كه اگر شاعر امروز هندى را درست نخوانده باشد ، نخواهد
توانست اين مضامين ( ( روز به