پایگاه تخصصی فقه هنر

هنر-ج1-ص61

مى كند . . . يك نمونه بسيار خوب و عالى اقبال لاهورى است كه با شعر حافظ و
مولوى آشنا شد و فارسى را از آن طريق ياد گرفت .

حالا چرا ما از لحاظ هنر شعر ، متناسب با انقلاب نيستيم ؟ يك علت بسيار

آشكارى دارد و روشن است . علتش اين است كه آن افكار و ايده هايى كه انقلاب
از آنها سرچشمه گرفت و جزو رگه هاى اصلى انقلاب است ، در جامعه ى كنونى ما
سابقه ى زيادى ندارد و قبل از اينكه اين افكار نو اسلامى ، تفكرات انقلابى اسلامى
مطرح بشود و در قالب شعر بيايد ، دو نوع تفكر ديگر در جامعه ى ما وجود داشته و
اگر كسى مى خواسته شعر ايده اى ، و يا شعر دعوت – به آن اصطلاحى كه بنده اطلاق
مى كنم – بگويد ، درباره ى آن دو نوع تفكر مى گفته ، نه درباره ى آنكه ما الان با آن
سرو كار داريم .

آن دو نوع تفكر يكى عبارت است از تفكر اسلام منهاى گرايش هاى انقلابى . شما

مى بينيد درباره ى مفاهيم گوناگون اسلامى اشعار بسيار خوب و عالى گفته شده ،
منتها اينها زمينه هايى از فكر اسلامى ست كه جنبه هاى انقلابى و رده هاى انقلابى
ندارد . . . مثلا ترجيع بند معروف جمال الدين عبدالرزاق ، ترجيع بند هاتف و
برخى از شعرهاى ديگران . مى بينيد در توحيد چقدر شعر گفته اند . اين شعرها از
لحاظ هنرى ممتاز است و واقعا بعضى ها در اوج هنرى ست . آنچه در مقدمه ى منظومه هاى
نظامى گنجوى يا در برخى كتب عرفانى وجود دارد ، يا قصائد سعدى در توحيد و
اخلاقيات ، اينها همه مفاهيم اسلامى ست كه گفته شده . اما اينها على رغم داشتن
حيثيت و بعد بالاى هنرى شعر انقلاب ما نيست . اگر چه بنده عرض خواهم كرد ،
شعرى ست كه انقلاب مى تواند از آن در عين حال استفاده كند ، اما شعر انقلاب
نيست ، اسلامى ست ، هنرى هم هست اما شعر انقلاب نيست . به خاطر اين كه ابعاد
انقلابى اسلام در اين شعرها ديده نمى شود . اين يك نوع ايده و شعر .

نوع دوم ايده هاى غيراسلامى و ضداسلامى ست . مثل آنچه در اين چهل پنجاه سال اخير

داخل ادبيات ما شد ، كه بعضى ايده هاى ماركسيستى ست و بعضى