الگوهای رفتاری امام علی (ع) و علم و هنر-ج1-ص80
زن گفت : آرى ، چنين است .
دقيقا حقيقت امر همينطور است !!
امام على عليه السلام فرمود:
اى زن يادت هست كه شبى براى رفع حاجت از خانه خارج گشتى و در خارج خانه ، پسرعمويت به تو حمله نموده و با زور و كراهت و اجبار با تو نزديكى كرد؟!!
و آيا يادت هست كه تو اين واقعه را از پدرت پوشاندى ، ولى آن را در اختيار مادرت قرار دادى ؟
در حالى كه زن همچنان مبهوت و متحيّر مانده بود، و از آگاهى آن حضرت تعجّب مى كرد گفت : آرى حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام همچنان ادامه داد:
آيا تو بياد دارى كه موقع زايمان به طور مخفى مادرت تو را از خانه خارج كرده و در كنار ديوار بچّه ات را به دنيا آورده ، و سپس بچّه را به پارچه اى پيچيده و در همانجا گذاشتيد ؟
آيا به ياد دارى هنگامى كه از آنجا برمى گشتيد ديدى كه كه سگى به بچّه ات نزديك شد، و شما سنگى را برداشتيد و به سوى سگ انداختيد ولى آن سنگ به سر بچّه ات اصابت كرد ؟!
و سپس دوباره با مادرت برگشتيد، و مادرت سر بچّه را كه مجروح شده بود با پارچه اى بست ؟
زن آنچنان متعجّب بود كه نمى دانست چه بگويد!
تا اينكه امام على عليه السلام فرمود:
چرا خاموشى ؟ چرا حرف نمى زنى ؟
زن گفت :
يا على ! تمام حرف هاى شما صحيح است ، ولى جز مادرم از اين واقعه كسى اطّلاع نداشت و من نمى دانم كه شما از كجا اين اخبار را به دست آورديد ؟!
حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام فرمود:
خداوند همه اين علوم و اخبار را در اختيار من قرار داده است .
و ادامه داد:
شما هنگامى كه از كنار بچّه تان برگشتيد، فلان قبيله آمده و بچّه را برداشته و او را بزرگ كردند، و به همراه خود او را به كوفه آوردند، و اين شوهرت همان بچّه تو مى باشد !!
آنگاه امام على عليه السلام خطاب به آن جوان فرمود:
سَرَت را باز كن .
چون جوان سَرَش را باز كرد، حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام جاى زخم دوران نوزادى را به زن نشان داد! و اضافه كرد:
اين جوان فرزند تو مى باشد، و خداوند نخواسته است گرفتار حرام شويد.
فَخُذى وَلَدَكِ وَ انْصَرِ فى فَلا نِكاحَ بَيْنَكُما
((اين جوان را ببر، فرزند تو است كه هرگز با همديگر حقّ ازدواج (354) نداريد.))
2 اثبات پاكدامنى دخترى جوان
چند برادر از مردم شام در اثر ضعف ايمان ، و عدم تعهّد به مسائل اسلامى ، به تنها خواهر خود اينگونه پيشنهاد كردند:
ما از ازدواج شما ناراحت مى شويم ، و از تو مى خواهيم كه از چنين مساءله اى اجتناب كرده و هرگز شوهرى انتخاب نكنى و ما نيز در عوض متعهّد مى شويم كه كليّه درآمدهاى خود را در اختيار تو قرار داده و هرچه از ما ساخته است در رفاه و احترام تو كوشا باشيم .
خواهر نيز قبول كرده و قول مساعد داد، و برادران هم با خواهر خود در تمام ابعاد زندگى با كمال محبّت و علاقه زندگى مى كردند و آن دختر نيز در داخل خانه به خدمت و پذيرائى برادرانش مى پرداخت .
روزها از اين قرارداد شيرين جاهلى گذشت ، ناگاه برادران مشاهده كردند كه شكم خواهرشان چونان شكم زنان باردار بالا آمده است ، در دل خود نسبت به او سوء ظنّ پيدا كرده و تصميم به قتل او گرفتند!
در حالى كه آن دختر در كمال قاطعيّت هرگونه ارتباط نامشروع را تكذيب نموده ، و مى گفت :
هرگز با كسى رابطه اى نداشته ام .
بعضى از برادران پيشنهاد كردند خواهر را خدمت حضرت اميرالمؤ منين على عليه السلام برده و از او چاره جوئى كنند.
برادران ديگر سرانجام پذيرفته و خواهر را در حالى كه به شدّت از او پاسدارى مى كردند، در شهر كوفه حضور امام على عليه السلام آوردند.