حکم نقاشی و مجسمه سازی از نگاه شریعت (2)-ج1-ص19
محل بحث ما هم اين گونه است; زيرا حرمت به خاطر وجود فساد در تصوير به آن تعلقگرفته است; زيرا شخص نقاش خود را در صفت تصويرگرى شبيه خداوند ساخته است.
شاهد مدعاى ما فقرات همين روايت است مخصوصاً اين جمله:(و ما يكون منه و فيهالفساد…). (46)
كلام حضرت امام، حق مطلب را به نيكى ادا كرده است. ازاين گفتار ضعف كلام ميرزاىشيرازى آشكار مى گردد آنجا كه گفته است:
حصر،كاشف عدمِ تحققِ فرض است; يعنى مصداقى براى آن درخارج پيدا نشده است. وصرف اين كه احتمال دهيم عام داراى فردى است كه اگر درخارج وجود پيدا مى كرداز تحت آن خارج مى شد، موجب نمى گردد كه عام در خود نسبت به افرادى كه كهداراى چنين خصوصيتى هستند دچار اجمال گردد. به عنوان مثال اگر مولى بگويد:(بههمسايگانم اكرام كن) و بدانيم اگر درميان همسايگان مولى دشمن او باشد اواكرام اورا اراده نكرده است، صرف چنين فرضى موجب آن نمى شود كه اين عامدرشمول خود نسبت به آن دسته از همسايگان كه احتمال دشمن بودن آنها يا مولى مىرود دچار اجمال گردد; بلكه عموم عام حكم مى كند كه چنين همسايه اى دشمن مولىنبوده و اكرام او واجب است.
دراينجا هرگاه ثابت شود كه اكتساب به چيزى مثل نقاشى حرام است; اما ندانيم كهآيا نقاشى از جمله مواردى است كه پس از تحقق موضوع آن با فعل حرام، سايرانتفاعات از آن جايز است. تا در اين صورت تخصيص درحكم، حصر يادشده در روايتتحف العقول باشد; زيرا اين كار به معناى اثبات حرمت اكتساب درجايى است كهدرآن فساد محض نيست يا ازجمله مواردى است كه تمامى انتفاعات از آن حرام است;زيرا فاقد جهت صلاح است. متعين دوم است; يعنى حرمت تمامى انتفعاعات، از باب عملكردن به اصالة العموم كه از دليل صالح براى معارضه سالم است. چنان كه درجاىخود بيان شده است. (47)
حاصل اين گفتار اين است كه براى تعيين حال مشكوك به اصالة العموم تمسك كرده وعموم عام را تخصيص نمى زنيم. چنان كه در آنجا كه امر دائر مدار بين تخصيص وتخصصّ باشد به اصالة العموم مراجعه مى شود. ليكن چنان نيست كه تمسك به اصالةالعوم در محل بحث و نيز دردوران امر بين تخصيص و تخصص به استناد بناى عقلاباشد، مضافاً براين كه معناى روايت ، پيش از اين بيان شد.
بدين خاطر استاد بزرگوار ما امام خمينى (ره) برگفتار ميرزاى شيرازى چنين ايرادگرفته است: