حکم نقاشی و مجسمه سازی از نگاه شریعت (2)-ج1-ص10
دليل نخست: وقتى كارى حرام مى شود ظاهراً وجود معمول چه درابتدا و چه دراستمرار مبغوض مولى است; بسان حرمت ساخت بت.
شيخ انصارى براين استدلال چنين اشكال كرده است:
ايجاد تصوير ممنوع است نه وجودآن; بنابر اين وجود تصوير، مبغوض نيست تابرداشتن آن واجب باشد. بلى ممكن است از سياق دليل يا ازطريق دليل خارجىبيابيم كه بين ايجاد و كار حرام و وجود آن ملازمه ا ست. چنان كه حرمت ايجادنجاست درمسجد مستلزم آن است كه وجود نجاست نيز در مسجد مبغوض مولى باشد كهطبيعتاً لازمهٌ اين مبغوضيت، برطرف كردن نجاست است. (17)
استاد بزرگوار ما امام خمينى(ره) براين بيان شيخ انصارى چنين اشكال كرده است:
وقتى اوامر يا نواهى به ماهياتى كه درخارج داراى ثبات و استمرارند تعلق پيدامى كنند، متفاهم عرفى اين است كه اين ماهيت قارّه بالذات محبوب يا مبغوض مولىاست. و مولى به خاطر آن كه وجود ثابت و مستمر آن ماهيت محبوبش بوده بدانفرمان داده و چون وجود ثابت و مستمر آن مبغوضش بوده از آن نهى كرده است واذهان عرف به سوى ايجاد و وجود به نحو استقلال منتقل نمى شود… بنا بر اينمناط در رابطه بين وجود و ايجاد، فهم عرف است نه ملازمهٌ عقلى.
از اين رو سخن شيخ اگر به نفى ملازمهٌ عقلى باز گردد، باتفاهم عرفى منافاتنداشته وبراى اثبات رابطه كافى است و اگر بازگشت اين سخن به انكار وردّ فهمعرف باشد سخن نادرستى است; زيرا چنان كه تبيين شد عرف بين ايجاد و وجود رابطهمى بيند.
آنگاه خود در مقام جواب برآمده گويد:
ليكن براين استظهار يك اشكال وارد است و آن اين كه محل بحث، از مواردى است كهقرينه قائم شده كه محرّم و مبغوض مولى، معناى مصدرى[يعنى ايجاد] است نه ماهيتبه وجود استمرار اش; زيرا چنان كه قبلاً بيان شد، عمده دليل برحرمت نقاشى،مستفيضه اى است كه در آن فرمان به دميدن روح آمده است و ظاهر اين مستفيضه بهاستناد مناسبت حكم و موضوع اين است كه فرمان به دميدن روح در تصوير به نقاشبراى اثبات عجز و ناتوانى او در تكميل كردن آفريده اش[ يعنى نقاشى] است، گويابه او خطاب مى شود: اى نقاش! اگر راست مى گويى و تصويرگر هستى چنان كه خداونددرتصاوير روح را مى دمد تو نيز روح را دراين تصوير خود بدم، از اين مطلب بهدست مى آيد كه آنچه ممنوع و مبغوض مولى است تشبّه نقاش به خداوند درصفتتصويرگرى است، بنا بر اين همين معناى مصدرى يعنى ايجاد مورد نظر شارع است. (18)