مجمع المسائل-ج2-ص6
وبنى عباس نيز تا مطالب ومشكلات خود را باائمه در ميان نمىگذاشتند اطمينان پيدا نمىكردند وبه هر قيمتى هر چند سنگين ودشوار بود خود را بهامام معصوم زمان خود مىرسانيدند ومسائل خود را از آنان پرسش مىنمودند.
فقيه طائفه مرحوم شيخ نجم الدين معروف به محقق قدس سره متوفاى 676 قمرى مىفرمايد: حدود چهار هزار نفر از امام صادق عليه السلام نقل روايت مىكردند ودر پرتو تعاليم ومكتب آن بزر گوار، گروه بسيارى از فقهاء بسان زرارة بن اعين ودو برادرش بكير وحمران ونيز جميل بن دراج و ديگران از اعيان فضلاء پرورش يافتند واز جوابهائى كه آن حضرت به سؤالات دادند چهار صد كتاب نوشته شد كه آنها را اصول ناميدهاند (1).
علامه مجلسى قدس سره از خرائج راوندى نقل فرموده كه هارون بن خارجه مىگويد: مردى از شيعه زنش را بالفظ واحد، سه طلاقه كرد بعد از اصحاب – شيعه – راجع به اين طلاق پرسش كرد آنان گفتند: اين طلاق صحيح نيستوهيچ گونه اثرى ندارد ولى وقتى كه مطلب را با همسرش در ميان گذاشت او گفت من قانع وراضى نمىشوم مگر اين كه از حضرت صادق عليه السلام پرسش كنى اتفاقا حضرت صادق عليه السلام در آن زمان از طرف ابو العباس سفاح تبعيد بودند و دوران تبعيد خود را در حيره مىگذرانيدند آن مرد مىگويد من بناچار بهحيره رفتم وليكن هيچ گونه امكان ملاقات آن حضرت وسؤال مسئلهاى از ايشان نبود زيرا سفاح بكلى ملاقات آن حضرت را ممنوع كرده بود در انديشه ودر پى راهى بودم كه با آن حضرت ملاقات كنم ناگهان يك مرد بيابانى را ديدم كه جبه پشمينهاى پوشيده وخيار مىفروخت به او گفتم: همه خيارهايت را به چقدر مىفروشى؟ پاسخ داد: به يك درهم.
من يك درهم به او دادم وبعد به او گفتم: جبهات را هم به من بده.
(پاورقى صفحه 6) (1) معتبر ص 5