پایگاه تخصصی فقه هنر

جامع الشتات-ج4-ص402

آن زن را بطلاق بگويد وبعد از آن خواهد او را بگيرد بعقد تازه، اقوى‌ حرمت است.

و بعضى‌ فرق نگذاشته اند وعقد ثانى‌ را تجويز كرده اند.

واين ضعيف است.

231: سؤال: هر گاه زينب شوهرى‌ رفته، وبعد از مدتى‌ مى‌گويد كه من بلامانعم، و پدر او مى‌گويد كه من طلاق او را گرفته ام، وزوج، پدر او را وكيل كرده كه او را طلاق بگويد، اما پدر بنفسه نمى‌تواند طلاق گفت ودر وكالت طلاق اذن در توكيل غير نداده.

و آن ضعيفه مى‌گويد كه من خبر اين نقلها ندارم و بلا ما نعم.

آيا مى‌تواند شوهر بكند يا نه؟ -؟.

و هر گاه كسى‌ او را عقد كرده باشد در اين حال، آيا تفريق مى‌توان كرد يا نه؟ -؟.

جواب: قول زوجه مسموع است خصوصا هر گاه متهم نباشد.

يعنى‌ از حال او معلوم نباشد كه بى‌ مضايقه است از زنا وبى‌ پروا است از حرام.

وقول پدر او كه مى‌گويد كه (من طلاق او ارا گرفته ام) هم مؤيد صدق او اشت وسخن ضعيفه كه (من از اين نقلها خبر ندارم) در اين مقام در عرف وعادت وبه مقتضاى‌ قرينه منافى‌ تاييد نيست.

زيرا كه مفهوم مى‌شود كه مى‌خواهد گريز از اثبات بهم رساند، وحصول علم از براى‌ زوجه هم به قول پدرش ممكن الحصول است.

واين گريز است به (جواب اعم).

چنانكه فقها تجويز كرده اند در جواب منكر، چنانكه مدعى‌ به كسى‌ بگويد كه (قيمت اسب را كه به تو فروختم بده).

خصم [ او ] بگويد كه (من مشغول ذمه تو نيستم) واين از راه خوف عجز از اثبات است با علم به محق بودن خود.

و هر گاه چنين عقدى‌ شده باشد، تفريق نمى‌توان كرد.

واينكه نوشته اند كه (زوج پدر را وكيل كرده كه طلاق بگويد يعنى‌ خود بنفسه، وحال آن كه خود بنفسه طلاق نمى‌تواند گفت [ و ] در وكالت طلاق، اذن در توكيل غير را نداده)، اينها محتاج است به مرافعه.

هر گاه به ثبوت شرعى‌ برسد كه او را وكيل مطلق نكرده، يا آن كه بعد تلقين صيغههم قادر بر آن نبوده وبخصوص هم اذن در توكيل غير نشده، در اين صورت دعوى‌ طلاق گرفتن پدر باطل مى‌شود.

ولكن دعوى‌ اعم زوجه بر حال خود باقى‌ است تا علم به بطلان از راه ديگر بهم رسد.

زيرا كه خلو از مانع به غير طلاق، اسباب ديگر هم دارد.

232: سؤال: شخصى‌ در عهد آقا محمدخان به آذربايجان به ملازمت رفته بود.

در مراجعه به اردبيل آمده بود.

نظر به اين كه ناخوش بود او را در اردبيل رفقاى‌ او گذاشته و به ولايت آمده بودند.

وپدر زن او از جمله رفقاى‌ او بود.

وقتى‌ كه به ولايت آمده بودند مدتى‌ از اين مقدمه گذشته كه نوشته آن شخص مريض رسيد كه (برادر واقوام من بيايند