جامع الشتات-ج4-ص294
همچنين ظاهر مىشود كه اقرب از آنها ندارد، مثل جد وبرادر پس بايد قرعه كرد چون هر دوى آنها وارث طفل اند هر چند تفاوت دارند در ميراث.
149: سؤال: چنانچه نوشته [ اى ] به خط ميتى بر آيد، قطع بهم رسد كه اين نوشته خط آن ميت است.
به وصاياى او آنچه نوشته باشد مىتوان عمل كرد؟ و هر گاه شاهد شهادت اجمالى به اين مضمون بدهد كه (موصى گفت كه من در دستك خود چيزى نوشته ام وفلانى را وصى نموده ام) وقرينه ظنيه باشد كه نوشته همين است، كافى است يا نه؟ جواب اشهر واظهر اين است كه كتابت، وصيت نيست، هر چند قطع به اراده وصيت حاصل شود.
زيرا كه مىتواند شد كه تلفظ به صيغه را مدخليت در انعقاد آن باشد، مانند نكاح وغيره.
هر چند قول به اكتفا به آن – در صورت حصول قطع به آن سبب قرائن قوتى دارد.
لكن اول اقوى است.
واما ثبوت وصيت به كتابت در صورت حصول قطع به آن، پس آن مسأله ديگر است وظاهر اين است كه مىتوان به آن اكتفا كرد.
مانند قطع به توكيل به مكتوب كسى.
150: سؤال: شخصى در مرض الموت وجهى را به شخصى هبه نمود.
وآن شخصنيز در عوض آن قرار داد نموده كه مدت بيست سال صوم وصلات به جهت او استيجار نموده يا خود به عمل آورد.
آيا از اصل است يا از ثلث، يا باطل؟ وبر تقدير صحت، آيا اجرت المثل صوم وصلات داخل تركه است يا نه؟ جواب: هر گاه آن شخص هبه آن ملك را به آن شخص كرد وشرط كرد در ضمن عقد كه متهب بعد موت او دو سال عبادت از براى او استيجار كند، يا خود به عمل آورد.
ظاهر اين است كه شرط صحيح است واز باب وصيت مىشود ومعاوضه ووصيت به جعل واحد به عمل آمده وتوجيه صحت معاوضه با وجود اين كه انتقال عوض به واهب در حال حيات صحيح نيست چون عبادات واجبه به نيابت احيا صحيح نيست اين است كه استحقاق اين عوض در حال حيات به وجهى از وجوه استحقاق، في الجمله كافى است در معاوضه و چون عبادت كردن متهب ممكن است منتقل شدن آن به واهب به اين نحو كه وصيت كند كه آن را بعد از موت براى او به عمل آورد، يا در حال حيات از براى پدر او بكند و امثال آن، پس گويا گفته است (من ملك را به تو بخشيدم كه در عوض آن بيست سال عبادت بكنى وآن بيست سال را از براى خودم بكنى بعد از وفاتم).