جامع الشتات-ج4-ص286
باشد به اشتغال ذمه وعدم ابرا الى الحين مىتواند بدون قسم، بدهد.
ولكن فرض حصول علم در صورت مسأله نادر است.
وبه هر حال چون اصل مسأله نفس الامرى است وقطع نظر از مناقض ومنازع است، در ميانه خود وخداى هم حاكم وهم وصى وهم مقاص همگى با حصول علم به بقا در ذمه وعدم وفاى ميت وعدم ابرا غرما بدون قسم استيفاى حق جايز است.
ودر باب ولايت صغار وتفويض امر آنها به احدى، حقير عالى جناب سابق الالقاب را ثقه ومعتمد وبصير مىدانم، آنچه مصلحت دانند چنان كنند.
ودر سؤال سائل بعضى قيود هست.
از جمله اين كه (علم شرعى هست كه ارباب ديون او ارا ابرا ننموده اند)، [ كه ] مظنه خلط واشتباه هست.
لهذااعلام مىنمايم كه: بايد دانست كه علمى كه در اينجا كافى مىدانيم در سقوط قسم، علم جز مىقطعى است، نه از باب علم شهود كه غالبا مناط آن استصحاب است.
والا بايست كه اكتفا به بينه بشود.
بلكه در اين مقام ما اكتفا به علم حاكمى كه از راه استصحاب باشد هم نمىكنيم.
به هر حال هر گاه علم قطعى از براى حاكم يا وصى يا مقاص باشد، بدون قسم استظهارى مىتواند وفا كرد.
والا، فلا.
واستصحاب شغل ذمه كه مزيل آن معلوم نباشد (محتمل است كه مراد سائل در علم شرعى آن باشد) كافى نيست.
والله العالم.
142: سؤال: هر گاه كسى تعيين وصى وناظرى نموده باشد، با وجود وصى عمل ناظرمطلق، چه خواهد بود كه به نظارت عمل نموده مؤاخذ نباشد؟ جواب: با وجود وصى، ناظر بدون اذن وصى نمىتواند تطرف كند.
مگر اين كه ناظر هم وصى باشد از جانب موصى.
143 سؤال: زيد از قريه خود رفته ودر كربلاى معلى مجاور شده، ودر آنجا شنيده كه يكى از اولاد او از عمارت او اعراض نموده وعاريه نشين مردم شده.
از كربلاى معلى مكتوبى ارسال نموده كه (هر يك از اولاد من كه از عمارت من اعراض كند خارج الميراث است در آن عمارت).
آن ولد عاريه نشين كه اين سخن را شيند ه عازم شده كه نقل مكان كند به آن عمارت، پيش از نقل مكان خبر فوت والد را شنيده ودر اين اوقات نقل مكان نموده به آن عمارت.
آيا در اين صورت آن ولد به آن ولد به آن مكتوب، خارج الميراث مىشود در آن عمارت يا نه؟ جواب: هر چند علاوه بر مكتوب همين سائل شنيدن از لفظ پدر را هم نوشته بود و