پایگاه تخصصی فقه هنر

جامع الشتات-ج4-ص283

او باشد واين نوه در حين وصيت بوده، به او مى‌دهند.

واينها در وقتى‌ است كه آن كتابها زايد بر ثلث مال او نباشد.

والا، به قدر ثلث صحيح است ودر زايد موقوف است به اجازه ورثه.

و هر گاه ميان اولاد او كاملى‌ نبوده وقرينه هم بر اراده نواده نبوده، ميان همهوراث قسمت مى‌شود.

140: سؤال: زيد در حين سفر مكه معظمه وصيتنامه نوشت كه عمرو وبكر را وصى‌ شرعى‌ خود كردم كه اگر من حج نكرده فوت شدم حجه از براى‌ من از بلد بگيرند.

وبعد از اداى‌ ديونى‌ كه احيانا به ثبوت برسد، پنجاه تومان از مال من وضع نموده فلان قدر معين را ستيجار صوم وصلات وتلاوت قرآن، وفلان قدر را به رد مظالم بدهند.

وقدرى‌ را هم مدت پنج سال معامله نموده وربح آن را در عيدهاى‌ غدير به فقراى‌ سادات بدهند.

ودر سال پنجم مجموع را به آنها بدهند.

وآنچه باقى‌ مال است كما فرض الله قسمت كنند.

وحصه صغار را ضبط كنند تا زمان رشد واگر صلاح دانند معامله كنند كه ربحى‌ براى‌ آنها حاصل شود.

ومجموع اينها به نظارت واطلاع وليد باشد).

واتفاق افتاد كه زيد صحيحا سالما با اداى‌ حج معاودت كرد، وتا دو سال ديگر هم در حيات بود.

در اوقات اين دو سال بعضى‌ وصيتهاى‌ ديگر به خالد مى‌كند كه بعد وفات او به عمل آورد، ومى‌ گويد (وصيتنامه براى‌ تو مى‌نويسم)، ودو سه نفر از رجال ونسا هم اعتراف او را به وصيت ووعده وصيتنامه نوشتن شنيده باشند، ولكن بعد از فوت او اثرى‌ از كاغذ موعود در ميان متروكات او نيست.

و وصيتنامه اول موجود است.

آيا به سبب اين (وصيت كردن به خالد) ووعده نوشتن وصيتنامه، وصايت عمرو وبكر بر هم مى‌خورد يا نه؟ و بر فرضى‌ كه بر هم نخورد، لكن يكى‌ از آنها غايب باشد وديگرى‌ حاضر، آيا غيبت احدهما باعث بطلان وصيت يا جواز تاخير عمل به مقتضاى‌ وصيت تا آمدن شريك هر چند ضرر حاصل شود، مى‌شود؟ يا نه بلكه جايز است – يا واجب است – كه منفردا عمل كند به نظارت وليد؟ وآيا هر گاه در صورت جواز انفراد وعدم انتظار، عاجز باشد از اتمام وصيت به تنهائى‌، اين معنى‌ موجب انفساخ وصيت يا جواز رد آن، مى‌شود يا نه؟ جواب: بعد از ثبوت وصيت حين سفر به مكه معظمه ووصايت آن دو نفر وصى‌ بهحجت شرعيه يا به حصول علم از قرائن به جهت اوصيا، لازم است عمل به مقتضاى‌ آن از