پایگاه تخصصی فقه هنر

جامع الشتات-ج4-ص214

واهب اول رجوع كند در هبه اول: پس اين هم رجوع مى‌كند در هبه ثانيه.

واين توهم ضعيف است.

چنانكه دانستى‌ كه در عرف صادق است كه اين هبه به غير هم عوضى‌ است كه نفع آن بواهب اول مى‌رسد.

واگر بگويى‌ كه: متبادر از حديث اين است كه عين عوض به واهب اول برسد.

مى‌گوئيم: (بعد ازمنع تبادر) اين كه اگر مسلم داريم تبادر اين معنى‌ را هم، مى‌گوئيم كه متبادر از حديث اين است كه عوض دادن از متهب صادر شود.

واين در هبه ثانيه مفقود است.

زيرا كه در اينجا عوض از متهب به هبه ثانيه صادر نشده، بلكه از واهب هبه اول صادر شده نسبت به واهب هبه ثانيه.

با وجود اين كه اين سخن كه (شرط را قسطى‌ است از ثمن) سخن اول متوهم را باطل مى‌كند.

به جهت آن كه شكى‌ نيست كه ثمن مثمن است، پس شرط در اينجا نيز عوض از عين موهوبه است، ومفروض اين است كه به عمل آمد [ ه ].

پس هبه معوضه در هبه اولى‌ هم متحقق مى‌شود.

والحاصل: در معنى‌ حديث محتملات چند هست.

زيرا كه كلمه (يثاب) ممكن است كه نايب فاعل آن ضمير مستتر باشد كه عايد به موصول مى‌شود، كه مراد از آن واهب است.

وممكن است كه نايب فاعل كلمه (من هبته) باشد.

وبنابر اول، عوض بايد عايد به واهب شود.

وبنابر ثانى‌ مى‌تواند شود كه عايد به غير واهب شود.

و هم چنين فاعل (ثواب) مى‌تواند كه متهب باشد، ومى‌ تواند كه غير او باشد.

وگويا نظر فقهائى‌ كه صدقه را از جمله هبه معوضه قرار داده اند، به احتمال ثانى‌ باشد.

كه فاعل عوض در اينجا خداى‌ تعالى‌ باشد.

ولكن اظهر احتمالات همان است كه نايب فاعل، ضمير مستتر باشد، وفاعل هم متهب باشد.

واشكال همان در معنى‌ عوض است كه آيا بايد عينى‌ يا عملى‌ باشد كه عايد واهب شود؟ يا اين كه همينكه مطلق نفعى‌ به او مى‌رسد هر چند سرور وصول نفع به غير باشد، كافى‌ است.

ودانستى‌ كه عرفا اين معنى‌ را عوض مى‌گويند.

ومتبادر از عوض وثواب هم اجر الهى‌ نيست.

و هر گاه فاعل ثواب راهم اعم از متهب بگيريم پس لازم مى‌آيد كه اگر عوض را غير متهب بدهد، لازم شود.

و كسى‌ به آن قائل نشده.