پایگاه تخصصی فقه هنر

جامع الشتات-ج4-ص174

بهم مى‌رساند لكن صحت اجاره مشكل است.

به جهت آنكه مفروض اين است كهقبض از اجاره حاصل شده وصحت اجاره موقوف است به سبق قبض، ومفروض عدم آن است.

وتحقق اجاره وقبض به وجود واحد، هم كافى‌ نيست.

زيرا سبق قبض ضرور است.

وثانيا مسأله را فرض مى‌كنيم در صورتى‌ كه قبل از هبه به ديگرى‌ اجاره داده بوده است.

پس مى‌گوئيم كه تمام سخن هاى‌ گذشته در اينجا نيز جارى‌ است.

و ظاهرا اشكالى‌ در جواز هبهء عين مستأجره نيست، وخلافى‌ هم در نظر نيست.

و در قواعد وغير آن تصريح شده به اينكه (كلما يصح بيعه يصح هبته) وبيع عين مستأجره جايز است وظاهرا خلافى‌ در نظر نيست به غير عبارت تذكره كه موهم است.

چون گفته است (ويجوز هبة المستأجر من غير المستأجر ان جوزوا بيعه.

و الا ففيه وجهان) وشيخ على‌ در شرح قواعد در شرح عبارت علامه كه گفته است (كلما يصح بيعه يصح هبته) گفته است (لا خلاف بين اصحابنا في صحة هبة كلما صح بيعه من الاعيان).

ودر تحرير گفته است (اذا وهب العين المستأجرة للمستأجر صح وان وهبها لغيره فكذلك مع الاقباض.

ولو امتنع المستأجر منه كان له ذلك، وان اذن فيه كان له الانتفاع باقى‌ المدة).

ودر قواعد گفته است (ويصح هبة المغصوب من الغاصب وغيره.

والمستأجر من غير المستأجر، والابق والضال، والكلب المملوك).

وشيخ على‌ (ره) در شرح تعليل كرده است جواز را به امكان قبض در مغصوب وآبق وضال، گو بالفعل مقبوض نباشد.

و همچنين در عين مستأجره در صورت هبه به غير مستأجر وتصحيح قبض به اين مى‌شود كه متهب وكيل كند مستأجر را كه تو از جانب من قبض كن ودر نزد تو باشد.

وتعدد حيثيت در قابض ومقبوض كافى‌ است چنانكه از تذكره ظاهر مى‌شود واز تحرير نيز در مسئلهء هبهء عين مستعاره.

پس اقباض واهب همان اذن ورخصت او است در قبض ووصول به عين به همان توكيل مستأجر در قبض از جانب متهب حاصل مى‌شود.

پس بنابر اين ظاهر شد صحت هبهء عين مستأجره لكن موقوف است به قبض از مستأجر.

هر چند به توكيل