پایگاه تخصصی فقه هنر

جامع الشتات-ج4-ص126

بودن به جعل واقف باشد، نه اينكه قسرى‌ باشد كه به سبب وجود خارجى‌ منحصر در آن باشد.

و هر گاه اين معنى‌ را اعتبار نكنيم لازم مى‌آيد كه هر گاه سه طبقه و مرتبه موجود باشد – مثل اولاد، واولاد اولاد، واولاد اولاد اولاد – هر كدام جمعى‌ كثير باشند، بايد مشترك باشد ميان همهء اكبرهاى‌ طبقات از اولاد هر يك از آن دو تا.

ومتبادر از اكبر همهء طبقات قسريه، اكبر نسبت به جميع آنها است.

نه اكبر هر يك از آنها.

غايت امر مفهوم شدن اكبر سلسلهء هر يك از آن دو تا است كه دو اكبر در يك طبقهء قسريه معتبر باشد.

نه چهار اكبر وشش اكبر.

كه به ملاحظه هر يك از طبقات قسريه موجود است.

باقى‌ ماند كلام در اينكه: بعد از تسليم ترتيب در اولاد اين دو نفر كه اولاد مقدماست بر اولاد اولاد وهكذا.

اين در هر يك از اولاد آن دو نفر معتبر است.

وبعد از فوت ميرزا محمد على‌ وميرزا رحيم كه نوبت توليت به اولاد اينها مى‌رسد پس چون ميرزا رحيم پسر دارد نصف توليت به او مى‌رسد، وميرزا محمد على‌ كه پسر ندارد به پسر پسر او مى‌رسد، وترتيب نسبت به اولاد هر يك ملاحظه شده بوده است، نه در مجموع من حيث المجموع.

وجواب از اين، اين است كه لفظ (بعد ايشان به اكبر اولاد مفوض باشد) به منزله (سلب كلى‌) است.

نه (سلب كل).

يعنى‌ هر گاه هيچيك از آن دو نفر نباشد به اولاد ذكور آن دو نفر مى‌رسد.

يعنى‌ به (جنس اولاد ذكور) تا شامل صورتى‌ باشد كه يكى‌ را اولاد باشد دون ديگرى‌.

و همچنين بايد مراد از (بعد اولاد به اولاد اولاد ايشان مى‌رسد) انتفاى‌ اولاد هر دو باشد نه يكى‌.

وچنانكه با وجود يكى‌ از دو نفر به اولاد ديگرى‌ نمى‌رسد، با وجود اولاد يكى‌ به اولاد اولاد ديگرى‌ نمى‌رسد.

54: سؤال: هر گاه ملكى‌ وقف باشد بر طائفه اى‌ از سادات (مثلا) صغيرا وكبيرا.

وبعضى‌ از ايشان در ولايات بعيده بوده باشند.

آيا در حين قسمت سهمى‌ به ايشان مى‌رسد يا نه؟ -؟ لكن بعض متفرق بعد از وقف كه چندين سال متفرق شده (اند) الان اولاد ايشان، بلكه اولاد اولاد ايشان باقى‌ مانده اند.

جواب: حصه غايب را بايد متولى‌ شرعى‌ اگر بوده باشد والا حاكم شرع ضبط كند.

وآن حصه مال غايب است مادامى‌ كه محكوم به موت نشده است.

وبعد از