پایگاه تخصصی فقه هنر

جامع الشتات-ج4-ص125

اولاد ذكور او كه موصوف باشد به آن صفات.

وهكذا ما تناسلوا وتعاقبوا).

پس از اينجا معلوم شد كه تا اولاد ذكور به وصف مذكور باشد اولاد اولاد، توليت ندارد.

و مادامى‌ كه اولاد اولاد به اين وصف باشد، اولاد اولاد اولاد توليت ندارد.

وهكذا معلوم شد كه توليت كه واقف قرار داده مراتب وطبقات دارد كه با وجود قابل توليت كه متصف به صفات مذكوره باشد در طبقه ومرتبه اول، به طبقه ثانيه نمى‌رسد.

هر چند او هم قابل باشد ومتصف به صفات مذكوره باشد.

واما بعد انقراض اولاد ذكور واقف كه توليت را به ميرزا محمد على‌ وميرزا رحيم مفوض كرده نيز گفته است كه بالمناصفه بين ايشان وبعد ايشان به اكبر اولاد ذكور ايشان واولاد اولاد ايشان ما تناسلوا وتعاقبوا.

وظاهر اين است كه در اينجا نيز ترتيب را مابين اولاد اين دو نفر واولاد اولاد ايشان منظور داشته به قراين بسيار كه از جملهء آنها مراعات قرب وبعد است در اولاد خود.

وبعد از آن نيز گفته است كه بعد انقراض اولاد ايشان توليت از براى‌ كسى‌ باشد كه اقرب به ايشان باشد از سلسلهء شهداوى‌.

واز جملهء آن اين است كه جزما بسيار امورى‌ كه در حق اولاد خود اعتبار كدره در اينجا نيز معتبر است، وبه مقايسه وظهور واگذاشته، مثلا اكبر بودن اولاد اولاد، ومحجور عليه نبودن وامثال آن.

واز جملهء آنها اين است كه بعد از آن عبارت پيش، گفته است (ودر هر مرتبه از مراتب توليت، متولى‌ اولاد ذكور خواهد بود دون اناث، كه اگر در طبقه مقدم ذكور نباشد، ذكور طبقهء مؤخر مقدم خواهد بود).

زيرا كه شكى‌ نيست كه مراد از مراتب وطبقات، مراتب وطبقات اولاد است.

والا مرتبه واقف ومرتبه ميرزا محمد على‌ وميرزا رحيم كه دو مرتبه است از مراتب ملاحظه اولاد ذكور كردن در آن، معنى‌ ندارد.

پس مراد طبقات ومراتب اولاد است وتخصيص عموم هر مرتبه به اولاد واقف بى‌ وجه است.

ومراد از مرتبه وطبقه اين است كه مثلا تا اولاد باشد، توليت به اولاد اولاد نرسد.

واين عبارت تأكيد است از براى‌ آنچه پيش گذشته است از اعتبار ذكوريت كه در اولاد واقف واولاد اين دو نفر هر دو ذكر شده بود.

ووجه آن اين است كه: ظاهر از مرتبه وطبقه اين است كه مرتبه بودن وطبقه