جامع الشتات-ج3-ص405
واينكه گفتيم (اظهر واشهر اين است كه مالك به هر يك مىتواند رجوع كند) اشاره است به خلاف محقق كه اختيار كرده است عدم جواز رجوع به مستعير را، مگر در صورت جهل، ومگر در صورتى كه عاريه مضمونه باشد.
و اين استثنا از اطلاق كلام او در مسأله (1) (عدم ضمان در عاريه در غير صورت مستثنيات) ظاهر مىشود.
هر چند كلام او در اينجا مطلق است واستثناى عاريه مضمونه نكرده.
ووجه آن (چنانكه در مسالك اشاره كرده) اين است كه مستعير مغرور است، وغاصب هر چند سبب است ومستعير مباشر.
لكن سبب غار اقوى است از مباشر مغرور.
ودليل مشهور همان قاعده ضمان است كه در ايدى متعاقبه گفتهاند على الاطلاق.
به دليل حديث نبوى (ص) مشهور (على اليد ما اخذت حتى تودى) كه اصحاب به آن عمل كردهاند.
واين اقوى است.
ودر مسالك احتمال ضعيفى نقل كرده كه مطلقا رجوع نمىكند به معير هر چند عاريه مضمونه باشد.
نظر به اين كه فساد عاريه ظاهر شد.
پس وجهى از براى ضمان آن نيست، به سبب اين كه مغرور است در غصب.
پس رجوع مىكند.
به غار.
وجواب اين ازآنچه پيش گفتيم ظاهر شد كه تكيه در اين مسأله به قاعده مسلمه است كه فرقى ما بين صحيح وفاسد نيست.
وغصب را در اين مسأله دخليتى نيست.
و هر گاه مالك رجوع كند بر معير غاصب، او رجوع نمىتواند كرد بر مستعير.
مگر اين كه عاريه مضمونه باشد.
اما اول: پس به سبب آن كه مغرور است وغاصب او را واداشته بر منتفع شدن بدون عوضى.
واما ثانى: پس به جهت مقتضاى ضمان كه خود مستلزم شده وفساد عاريه در نفس الامر ضرر ندارد.
چنانكه دانستى.
وفرق مابين تلف عين ومنفعت ونقصان عين نيست.
والله العالم.
كتاب العاريه من المجلد الثالث: 191: سوال: اذا مات زيد عن بنت وبنين وله دور.
فسئلت البنت اخوانها ان يسكنوها فى دار معينة من تلك الدور.
فاجابوها وقالوا انه من مال ابينا وابيك فاسكنى فيها.
وقالت البنت لزوجها: عمر هذه الدار لنسكن فيها فان اخوانى اجازوا لى سكونتها.
فعمرها الزوج و صرف فى عمارتها مالا كثيرا.
فلما عمرت الدار ندم الاخوان ومنعوها عن السكنى.
ولم
1: عبارت نسخه: از اطلاق كلام او بعد از اين در مسأله.