جامع الشتات-ج3-ص164
تعمير ومثل آن.
وحريم آن خانه وسط هم راه آمد وشد است ومحل ريختن خاكروبه وسماد و امثال آن.
وخواه قايل باشيم به اين كه اصل در حريم ملك ملكيت است – چنان كه اظهر است – ويا به مجرد اولويت، صاحبان حريم منع از تصرف غير مىتوانند كرد وچون مفروض اين است كه منتهاى ديوار جديد در محل حريم ديوار خانههاى طرفين واقع شده پس صاحبان خانههاى طرفين را مىرسد ازاله ديوار خانه از آن محل حريم.
واما تمسك صاحب خانه وسط به مانع نشدن آنها از ديوار كشيدن پس آن نه دليل عدم استحقاق آنها است ونه دليل رضا شدن به عنوان عاريه، وبر فرضى كه ثابت شود كه به عنوان عاريه راضى شدهاند كه ديوار بكشد، [ باز ] هم از براى آنها است اين كه بگويند ديوار را ازاله كن.
اما بايد غرامت ارش را بكشند.
65: سوال: هر گاه كسى آسيائى دارد كه به نهر شخص ديگر داير است.
والحال آن شخص مىگويد من آب خود را از نهر ديگر مىبرم به مزارع خود.
وبه اين سبب آسيا معطل مىشود.
آيا مىتواند ببرد يا نه؟ -؟.
وبر فرضى كه نتواند ببرد، آيا در صورتى كه اطفال وغير اطفال در زير آسيا سنگ مىريزند وموجب بيرون رفتن [ آب ] مىشود ومالك آب متضرر مىشود، مالك آب مىتواند الزام كند صاحب آسيا را كه ممر اطفال را سد كن ورفع ضرر از من بكن يا نه؟ -؟.
جواب: اما از مسأله اولى: پس هر گاه صاحب آسيا معلوم است كه بر غير وجه لازمى ساخته باشد – مثل اين كه به عنوان عاريه ساخته است، وماذون شده از مالك آب كه در آنجا آسائى بسازد وبر وجه لازمى مثل صلح يا غير آن مستحق اين معنى نشده – پس ظاهر جواز بردن آب است.
ولكن در صورت عاريه غرامت ارش ونقصان آسيا را بايد بكشد و هر گاه معلوم باشد كه بروجه لازمى مستحق آن شده مثل صلح وغيره تمى تواند آب را بگرداند.
و هر گاه حال مجهول باشد پس در اين صورت يا اين است كه هيچ كدام ادعاى حق وبطلان آسيا را نمىكنند – مثل اين كه صاحب آسيا مىگويد كه من اين آسيا را از ميراث پدر دارمووقتى به من رسيده به اين آب داير بوده ونمىدانم كه علت استحقاق چه چيز است.