پایگاه تخصصی فقه هنر

جامع الشتات-ج2-ص398

اينكه در اينجا اقباض واجب نيست، پس ضمان هم بر بايع نيست.

[ واقوى‌ ] ترجيح ثانى‌ [ است بر اول ].

زيرا كه اظهر ادلهء آن در اين مقام حديث نبوى‌ است كه فرموده است ” ان كل مبيع تلف قبل قبضه فهو من مال بايعه ” و در تبادر ” غير مقدور التسليم ” از اين حديث، تاملاست.

خصوصا كه جابرى‌ از براى‌ ضعف سند آن نيست.

مبحث سوم: هر گاه ثمن، غير مقدور التسليم باشد، آيا حكم آن حكم مثمن است يا نه؟ -؟.

پس بدان كه تصريحى‌ در كلام اصحاب به آن، در نظر نيست – به غير عبارت شهيدين در لمعه و شرح آن – و مقتضاى‌ كلام ايشان در نظاير آن، عدم فرق است.

چنانكه مى‌بينى‌ كه علامه در قواعد مى‌گويد ” الفصل الثالث: العوضان.

و شرط المعقود عليه الطهارة فعلا او قوة ” و معقود عليه اعم است از ثمن و مثمن.

بعد از آن مى‌گويد ” و صلاحيته للتملك.

فلا يصح العقد على‌ حبة حنطة لقلته ” [ و بعد گفته است ] ” والقدرة على‌ التسليم ” هر چند بعد گفته است ” فلا يصح بيع الطير فى‌ الهواء اذا لم تقض عادته بعوده ولا السمك فى‌ الماء الا ان يكون محصورا “.

و ظاهر اين است كه تفريع از باب مثال است.

بعد از آن مى‌گويد ” والعلم فلا يصح بيع المجهول ولا الشراء به ولا يكفى‌ المشاهدة فى‌ المكيل والموزون والمعدود.

سواء كان عوضا او ثمنا “.

و در تذكره و غير ان دعوى‌ اجماع بر اشتراط معلوميت عوضين شده است.

و همچنين ظاهر اين است كه مراد ايشان در عنوان كردن مبيع مثال است با نظر به اطلاق مبيع بر ثمن و مثمن باشد.

چنانكه شهيد در لمعه مى‌گويد ” بشرط كون المبيع مما يملك، فلا يصح بيع الحر، و ما لا نفع فيه ” تا آنجا كه گفته است ” يشترط ان يكون مقدورا على‌ تسليمه ” يعنى‌ شرط مبيع اين است كه مقدور التسليم باشد.

بعد از آن گفته است ” فلو باع الحمام الطاير لم يصح الا ان يقضى‌ العادة بعوده.

ولو باع الابق صح مع الضميمة “.

وبعد از آن گفته است ” وفى‌ احتياج العبد الابق المجعول ثمنا الى‌ الضميمة، احتمال.

ولعله الاقرب ” واز اين كلام ظاهر مى‌شود كه مسئله، خلافى‌ است در ثمن.

بلكه احتياج به ضميمه را احتمالى‌، قرار داده.

و ممكن است كه خلاف، بخصوص اين، باشد.

نه مطلق تعذر التسليم.

و در خصوص ثمن باشد.

نه در مثمن.

ولكن از علامه در تذكره ظاهر مى‌شود كه