جامع الشتات-ج2-ص250
كسى نگويد كه: بيع متعلق به اعيان مىشود.
و منافع تابع اعيان است.
پس انتقال عين مستلزم انتقال جميع منافع است.
به جهت اينكه: عين را حالات و حيثيات و صفات مىباشد.
و در اينجا نقل عين حصار موصوف به اينكه مجراى ميزاب و مطرح ثلوج خانهء ديگر باشد، مىكنند به غير، نه مطلقا.
وامثلهء انفكاك منافع از عين بسيار است.
مثلا هر گاه كسى غلامى دارد و وصيت مىكند كه عين او از زيد باشد و خدمت منافع او مادام الحيوة از عمرو.
صحيح است.
و ثمره در جواز عتق در كفارات ظاهر مىشود.
پس هر گاه صاحب عين او را آزاد كند، آزاد مىشود لكن بايد مادام الحيوة خدمت آن ديگرى را بكند.
و ديگرى آنكه: هر گاه كسى صلح كند مجراى باران و مطرح برف را با ديگرى.
صلح صحيح است على الاقوى.
و مستحق آن حق مىشود.
پس اگر بعد از آن مالك آنزمين كه باران و برف بر آن مىريزد، آن را بفروشد به غير، حق، سابق بر جا است.
و مشترى نمىتواند او را منع كند.
پس معلوم مىشود كه انفكاك عين و منفعت در ملك، ممكن است.
و از فروع اين مسئله است كه كسى خانه [ اى ] را بفروشد به غير، كه معبر خانهء ديگر او منحصر باشد در وسط همين خانه.
كه نمىتواند مانع شد از عبور.
بلى، هر گاه مشترى جاهل بوده است به اين معنىها، ظاهر اين است كه اين عيب است.
و خيار عيب از براى او ثابت است.
كه خواهد فسخ مىكند.
و خواهد ارش مىگيرد.
و همچنين اگر آن حصار را به وصف خريده بود بدون رؤيت، و بعد از رؤيت خلاف آن ظاهر شود، مسلط بر فسخ هست.
و همچنين هر گاه به اين سبب در قيمت تفاوت فاحشى باشد.
دعوى غبن مىتواند كرد.
و اجتماع خيارات از جهات متعدده، ممكن است.
158 – سئوال: اذا باع ضيعة بشرط خيار الفسخ حين رد مثل الثمن فى زمن الخيار، ولم يمكنه الرد.
و صار البيع لازما.
ثم ظهر للمشترى الغبن فى المبيع، و رده الى البايع و