پایگاه تخصصی فقه هنر

جامع الشتات-ج2-ص234

ملك مال خود ايشان است.

پس به اقرار خود ماخوذند و ملك مال ورثه عمرو مى‌شود در ظاهر شرع.

و اقاله صحيح مى‌شود.

و بيع ثانى‌ هم در مقابل ثمن مقربه، صحيح است، و ثمرات ملك بر آن مترتب مى‌شود.

و اما آنچه در مقابل ربحى‌ است كه بدون وجه شرعى‌ قرار يافته: پس آن، صورتى‌ ندارد، و بيع در مقابل آن باطل است.

و بعد از بناى‌ به صحت در اصل ثمن مقربه، باقى‌ مى‌ماند كلام در دعوى‌ صيغه نخواندن، و در اينكه ورثهء زيد در نزد حاكم شرع قباله برده‌اند كه مهر كند و حاكم مهر كرده و الحال ادعا مى‌كنند كه اقرار ما على‌ رسم القباله بود.

و ظاهر اين است كه مراد ايشان از ” اقرار على‌ رسم القباله ” اقرار به بيع و قبض ثمن بوده چنانكه از صورت سئوال ظاهر مى‌شود.

پس اگر مراد ايشان اين است كه مطلقا بيع به عمل نيامده بوده، نه به عنوان معاطات و نه به عنوان صيغهء بيع.

پس آن مسموع نيست.

چون ظاهر اين است كه معاطات به قبض احد متبايعين، حاصل مى‌شود، و به همان اقرار به اشتغال ذمه به وصف ثمن بودن، تمام مى‌شود.

هر چند مبيع را به قبض ورثهء عمرو نداده باشند.

به اين معنى‌ كه مساومهء بيع شده و قيمتى‌ را كه اقرار كرده‌اند به اشتغال ذمه به آن، ثمن حساب كرده‌اند.

و به اين سبب اقرار به بيع كرده‌اند.

و اما صيغه نخوانده‌اند.

پس ديگر چه معنى‌ خواهد داشت كه بيع بهيچ نحو واقع نشده و اقرار ما على‌ رسم القباله بوده.

و حاصل اين شق اين است كه تكيه بر عدم تقابض از طرفين است.

و اگر مراد ايشان اين است كه نه ملاحظهء ثمن بودن آن وجه، به عمل آمده، و نه تسليم مبيع.

و با وجود اين اقرار به بيع كرده‌اند.

پس چنين دعوائى‌ از باب ادعاى‌ اقرار به رسم القباله كه غالب الوقوع، باشد و مسموع باشد، نيست.

بلكه اين بسيار دورتر است از شق اول.

پس باقى‌ مى‌ماند همين كه مراد از ” اقرار على‌ رسم القباله ” اين باشد كه صيغه نخوانده‌ايم، و انشاء نقل به معاطات [ هم ] به عمل نيامده.

و [ با اينكه ] آن وجه، به وجه ” ثمن مبيع بودن ” متصف شده و آن ملك هم متصف به اسم ” مبيع ” شده، لكن صيغه