پایگاه تخصصی فقه هنر

جامع الشتات-ج2-ص197

(چنانكه دانستى‌).

پس ديگر وجهى‌ از براى‌ تصحيح اين معامله باقى‌ نمى‌ماند.

چون تصحيح عبارت است از ترتب آثار، و دانستى‌ عدم ترتب اثر را.

پس هر گاه عدم ترتب اثر ثابت شد، عدم صحت بيع هم ثابت است.

و به تقرير ديگر (كه اوضح از اين تقرير، است ولكن ادق از اين است) مى‌گوئيم كه: معنى‌ اشاعهء ملك ما بين شركاء اين است كه هر يك به قدر الحصه، در جزء لا يتجزى‌ از اجزاء آن مبيع، مستحق مى‌باشند.

و اما ملاحظه آن حصه مثل نصف يا ثلث يا ربع، نسبت به مجموع، من حيث المجموع (به اين معنى‌ كه آن اجزاء را مركب كنيم و منضم كنيم به قدر حصه از حصه‌ها، و جدا فرض كنيم.

و همچنين منضم كنيم به قدر حصهء ديگر، و جدا فرض كنيم.

كه مناصفه نسبت به مجموع ملاحظه شود، نه هر جزئى‌ از اجزاى‌ متجزى‌) پس آن را هيچيك مستحق نيستند بالفعل.

بلكه استحقاق ” بالامكان ” است كه هر كاه خواهند قسمت كنند.

شارع مقدس تجويز انضمام اجزاء به قدر حصهء هر يك كرده.

كه بعد از انضام (و تعديل سهام به قدر حصهء هر يك نسبت به مجموع) به قرعه يا تراضى‌ مالك شوند.

پس نصف مجموع و ربع مجموع، تحقق نمى‌پذيرد الا با تعديل سهام و تقسيم.

و قبل از آن هيچيك را استحقاقى‌در نصف مجموع يا ربع مجموع، على‌ سبيل التعيين، نمى‌باشد.

پس بايع فروخته است چيزى‌ را كه مالك آن نيست، نه نصف را و نه ربع.

و اينكه ممكن است كه مالك آن، شود (بعد تعديل سهام و وقوع قرعه بر آن، يا تراضى‌ بر آن)، نفعى‌ به حصول مالكيت بالفعل ندارد.

و گاه هست كه بعد تعديل و قرعه، همين نصف و ربع به حصهء آن شريك در آيد.

و بيع به شرط، هم معنى‌ ندارد، كه مراد اين باشد كه اين نصف معين نسبت به مجموع را فروختم به تو [ به شرطى‌ ] كه بعد از اين به حصهء من در آيد.

واگر فرض صحت آن كنيم، پس بايد در مجموع نصف، صحيح باشد.

وبدان كه: در اين مقام، گاه هست در بعضى‌ اوهام در آيد كه مى‌توان تصحيح اين بيع كرد در اصل نصف بر سبيل اشاعه، هر چند بر سبيل تعيين تمام نشود.

به تقريب