پایگاه تخصصی فقه هنر

جامع الشتات-ج2-ص148

اينكه بگويد گندم آبى‌، يا ديمى‌ 1 يا گندم فلان محل.

زيرا كه غالب اين است كه گندم‌هاى‌ بلاد در قسمت مختلف‌اند.

و همچنين گندم ديمى‌ را بهتر از آبى‌، مى‌خرند.

والحاصل: اينكه وصفى‌ كه به سبب آن تفاوتى‌ حاصل مى‌شود كه در عرف مسامحه در آن نمى‌كنند، بايد مذكور شود.

واما اوصافى‌ كه تفاوت ظاهرى‌ از آن به هم نمى‌رسد و اهل عرف مسامحه مى‌كنند، ذكر آن ضرور نيست.

بلكه گاه است كه هر گاه بسيار دقت دروصف كند مثل اينكه ” همه دانه‌هاى‌ گندم مساوى‌ باشد و گندم ضعيف در ميان آن نباشد ” و امثال اينها.

كه منشاء عزت وجود مى‌شود، منشأ بطلان بيع، است.

و هر چيزى‌ كه اوصاف آن را نمى‌توان مضبوط كرد سلف در آن صحيح نيست.

و از اين جهت است كه گفته‌اند كه ” سلف در گوشت و نان، جايز نيست ” بلا خلاف ظاهرى‌.

بلكه دعوى‌ اجماع بر آن شده.

چون ضبط مقدار چاقى‌ و فربهى‌ و انواع نان در طبخ و كيفيت آن، متعذر يا متعسر است.

و همچنين در پوست (بنابر مشهور) چون عمده در پوست ضخامت و چاقى‌ است و آن به وزن معلوم و مظبوط نمى‌شود.

و از آن باب است مطلق جواهر و مرواريدهاى‌ درشت كه از براى‌ زينت است.

اما مرواريد ريز.

كه از براى‌ دوا است كه در آن وصف فى‌ الجمله با اعتبار وزن كافى‌ است.

و ظاهر اين است كه مثل ياقوت‌هاى‌ ريزه كه از براى‌ دوا مى‌خواهند، همچنين باشد.

بلكه اگر فرض شود در بعضى‌ افراد جواهر كه توان تحديد آن كرد، جايز باشد.

هر چند درشت باشد.

و بالجمله: معيار، همان امكان ضبط اوصاف است.

پس در غير متاع و حيوان و ميوه‌ها، در آنها كه توان ضبط وصف آن كرد، صحيح خواهد بود.

پس در حيوان سن آن، و بودن آن حيوان [ از ] كدام محل، مثل گوسفند ماده عربى‌ يا تركى‌ چند ساله، كافى‌ است.

و همچنين، كرباس هشت چلهء عمل قم، بيست ذرعى‌.

و مثل اينها.

و فرق ميان افراد گوشت و پوست و افراد حيوان، خالى‌ از اشكال نيست، كه در آنجاها، تجويز نكرده‌اند و در حيوان

1 و 2: و در نسخه: دهمى‌ (