پایگاه تخصصی فقه هنر

جامع الشتات-ج1-ص375

از مسلمين كه بر امام زمان خروج كنند، مثل جنگهايى‌ كه معاويه وطلحه وزبير واهل نهروان با امير المؤمنين (ع) كردند.

سوم آن است كه در زمان غيبت امام (ع) كفار هجوم كنند بر اهل اسلام ومقصود آنها يا تلف كردن اصل اسلام باشد كه مى‌خواهند دين اسلام از ميان برخيزد، يا اينكه بر سر جمعى‌ از مسلمانان مى‌روند به قصد قتل ونهب وغارت، و هم چنين هرگاه در زمان حضور امام باشد، ولكن فرصت اذن از امام عادل يا نايب خاص او نباشد، اين قسم هم اطلاق جهاد بر آن شده، چهارم دفاع از جان وعرض ومال است، هر چند آن دشمن نه كافر باشد ونه باغى‌، مثل دزد متقلب وقطاع الطريق وغير آنها واز اين باب است اسيرى‌ كه در ميان كفار باشد وجمعى‌ ديگر از كفار با اين جماعت كه اسير در ميان آنهاست دشمن باشد وبر سر اينها بيايند كه آن اسير هم در اين صورت، جنگ مى‌كند، اما به قصد دفاع از نفس خود نه از براى‌ كمك با كفارى‌ كه در ميان آنهاست.

هر گاه اين را دانستى‌ پس بدان كه آن جهادى‌ كه پاى‌ قتال در ميان نيست، همه آنها معانى‌ مجازيه است، اطلاق جهاد وشهادت بر آنها مجازى‌ است و مراد از اطلاق جهاد بر آنها اين است كه شبيه جهادند درفضيلت وثواب.

واما اين اقسامى‌ كه پاى‌ جنگ وادال در ميان آنها هست، پس آن جهاد با كفار است به قصد آنكه آن را دعوت به اسلام كنند، يا با باغيان، يعنى‌ جمعى‌ از مسلمين كه اظهار عداوت وسركشى‌ با امام زمان مى‌كنند، پس آنها جهاد حقيقى‌ هستند واذن امام در اينها شرط است و هم چنين هر گاه كفار هجوم كنند بر مسلمين وممكن باشد كه به اذن امام جنگ كنند باز بدون اذن امام نمى‌كنند، هر چندبراى‌ دعوت به اسلام نباشد ومحض براى‌ دفع آنها باشد و أر غير اين اقسام، حضور واذن امام شرط نيست وآنچه از احكام حضور وظهور امام است دانستن آن الحال براى‌ ما مهم نيست.

آنچه مهم هست براى‌ ما، دانستن دو چيز است: يكى‌ مسئله اينكه كفار هجوم كنند بر سر مسلمين به قصد بر انداختن ريشه اسلام يا از براى‌ قتل وغارت جمعى‌ از مسلمين، هر چند منظور آنها تغيير دين و بر انداختن اسلام نباشد و دوم مسئله دفاع است، در اين دو