پایگاه تخصصی فقه هنر

جامع الشتات-ج1-ص374

المقدمة وما لا فلا وهذا لا دخل له في الاستدلال بالاية والاعتماد على‌ مثل بعض الروايات الواردة فيمن وقع في الارض لم يجد فيها الا الثلج لطهارة الصلاة فانه (ع) امره بالتيمم بالثلج ونهاه عن السفر الى‌ مثل هذه الارض التى‌ يوبق فيها دينه او يوبق اهله.

ايضا مشكل كما لا يخفى‌.

واما الخروج لتحصيل مسائل الدين الى‌ مكان يمكن فيه، فلا ريب في وجوبه اذا لم يتمكن منه في موضعه، ولا دخل له بمسئلة الهجرة.

455 – سؤال: در شريعت نبويه (ص) جهاد به چه معنى‌ اطلاق مى‌شود وچند قسم است وجهادى‌ كه اذن امام در آن شرط است وجهادى‌ كه اذن امام، شرط نيست كدام است؟ جواب: اما اطلاق لفظ الجهاد واستعمال آن در مطالب شرعيه اعم از اينكه به عنوان حقيقت باشد يا مجاز.

پس آن بسيار است بعضى‌ از آن باب است كه پاى‌ موت در ميان نيست اصلا مثل احياى‌ سنت نبويه (ص) كه مهجور شده باشد ومثل مجادله با نفس واجتناب از متابعت قوه شهويه وغضبيه وپيروى‌ عقل كه آن را جهاد گفته‌اند، بلكه جهاد اكبر ومثل رباط بيش از چهل روز، چنانكه خواهيم گفت و هم چنين حسن تبعل و خوشرفتارى‌ زن با شوهر كه آن را نيز جهاد گفته‌اند وامثال آن.

و يا آن است كه پاى‌ موت در ميان هست وآن نيز بر دو قسم است: يا اين است كه پاى‌ جنگ وجدال وقتال در ميان نيست، مثل اينكه فرموده‌اند كه هر كس در غربت بميرد شهيد مرده است و همچنين كسى‌ كه غرق شود يا خانه بر سر او خراب شود، يا به آزار شكم بميرد، يا زنى‌ كه در نفاس بميرد، چون شهادت حقيقى‌ منفك از جهاد نمى‌شود پس گويا اطلاق جهاد بر آنها شده باشد.

ولكن اين مثالها خارج از اطلاق لفظ جهاد است، هر چند لازم داشته باشد آن را.

ويا اين است كه پاى‌ جنگ وجدل در ميان هست واين هم چندين قسم است كه اطلاق جهاد در لسان اهل شرع و در اخبار هم در بعضى‌ جا بر آنها شده، يكى‌ جهادى‌ است كه پيغمبر (ص) يا امام (ع) مردم را امر كنند كه با كفار جنگ كنند و أر زمان حضور وبه اذن او يا اذن نايب خاص او كه تعيين كرده باشد براى‌ جهاد، خواه محض از براى‌ دعوت به اسلامباشد يا از براى‌ دفع كفار، هر گاه ايشان سبقت كنند بر جدال، خواه اين جهاد با مشركين باشد يا با اهل كتاب يعنى‌ يهود ونصارى‌ ومجوس هم در حكم آنهاست ودوم آنكه جنگ و جدال يا اهل بغى‌ باشد به اذن امام يا نايب خاص او.

و مراد از اهل بغى‌، جماعتى‌ هستند