جامع الشتات-ج1-ص41
جواب: از صورت سؤال ظاهر مىشود كه دليل طهارت اصل آن خمر را دانستهاند و از دليل طهارت آن آب وسركه سؤال نمودهاند.
هر گاه دليل طهارت خمر، يعنى آن عصير خاص كه خمر شد وبعد از آن سركه شد ثابت شد طهارت آن آب وسركه را لازم دارد، بهجهت آن كه محال است كه اين پاك شود وآن در نجاست باقى بماند.
پس دليل طهارت اين، دليل طهارت آن نيز هست.
وبه هر حال اظهر در نظر حقير، طهارت وحليت آن ” حلالى ” است كه بعد از خمريت، سركه شده است.
اما اولا پس به جهت عمومات حليت سركه وعمومات حليت خمر مستحيل به سركه واجماعات منقوله در آن، زيرا كه اطلاق خمر بر اين حلالى مذكور در كمال وضوح است به جهت استهلاك آب وسركه در آن و همچنين اطلاق سركه، بعد از سركه شدن آن، بلكه اظهر اين است كه هر گاه اجسام جامده متمايزه هم در او بوده باشد، مثل نعناع و آهن وامثال آن كه قبل از خمريت در آن بود و به نجاست خمر متنجس شده باشد او نيز ضرر ندارد.
وتوهم استصحاب نجاست آن جسم متنجس كه آن مستلزم نجاست مجموع مايع مىشود مدفوع است به اين كه مفروض آن است كه نجاستى حاصل نيست به غير از نجاست خمرى كه قايم است به اين مايع وبا آن جامد موجود در آن واينكه آن متنجس جامد، اثرى است از همين نجاست خمريت وآن اثر در حال خمريت.
ثانيا تأثيرى مغاير خمريت در اصل مايع نمىكند كه نجاست عرضى باشد غير نجاست خمريت، چنانكه اگر قطره بولى در خمج چكيده باشد سركه شدن، مطهر آن نتواند شد كه در آنجا هم بگوييم كه انقلاب به سركه تطهير اين خمر نمىشود، به جهت آن كه نجاست ديگر هم در حال خمريت داست كه سركه شدن مزيد آن نمىشود كه آن عبارات از اثرى است كه از جسم جامد به آن رسيده است.
واگر بگويى بلى چنين است، ليكن در اينجا دو دليل است كه مقتضاى يكى طهارت خمر است كه آن استحاله به سركه است به جهت عمومات واجماعات ودوم استصحاب نجاست آن جسم جامد، پس بعد از قبول خمر طهارت را، از راه استحاله به سركه، نجس