امام علی و علم و هنر-ج1-ص143
و آنها که از حضرتش روي برگرداندند نه خوي پاک داشتند و نه فطرت بي آلايش. [368] .
معاويه که مخالف شماره يک آن حضرت به شمار مي آمد با اين وصف درباره فصاحت آن حضرت سوگند ياد مي کند و مي گويد:
جز علي بن ابيطالب کس ديگري فصاحت و بلاغت را در ميان قريش زنده نکرد و بسط نداد.
و ابن ابي الحديد نيز مي گويد:
اگر همه فصحاي عرب گرد هم آيند سزاوار است آنها در برابر فصاحت سخنان فرزند ابيطالب به عنوان تعظيم و تقدير سرفرود آورند، چنانکه شعراء به شعر عدي بن رقّاع [369] سجده کردند. [370] .
شيخ محمّد عبده [371] مي گويد:
از کلمات علي عليه السلام نه فقط روح بلاغت، فصاحت، حکمت و فضيلت را حِسّاً ميتوان مشاهده کرد، بلکه واقعاً اعجاز را در آن ميتوان ديد، آن بزرگوار گاهي با کلمات خود انسان را به ملکوت اعلي سير مي دهد و زماني متوجّه اوضاع مادّي جهان مي سازد.
شجاعت و صلابت را به نحوي مجسّم مي سازد که پشت مردان بي باک را به لرزه مي آورد، در مقابل، رحم و شفقت را بطوري شرح مي دهد که قلب سخت هر مخلوق سنگدلي را هم متأثّر مي کند. [372] .
شکيب ارسلان ملقّب به “اميرالبيان” که يکي از نويسندگان زبردست عرب در عصر حاضر است، در جلسه اي که به افتخار او در مصر تشکيل شده بود، يکي از حُضّار پشت تريبون رفته و گفت:
دو نفر در تاريخ اسلام پيدا شده اند که به حقّ شايسته اند تا امير سخن ناميده شوند:
يکي علي بن ابيطالب عليه السلام و ديگري شکيب.
شکيب ارسلان با ناراحتي بر مي خيزد و پشت تريبون قرار مي گيرد و از دوستش که چنين مقايسه اي به عمل آورده گله مي کند و مي گويد:
“من کجا و علي بن ابيطالب کجا! من بند کفش امام علي عليه السلام هم به حساب نمي آيم”. [373] .
علاّمه فقيد سيّد هبة الدّين شهرستاني در کتاب “مَا هُوَ نَهْجُ الْبَلاَغَه” “نهج البلاغه چيست؟” چنين مي نويسد:
شخصي از “امين النّخله” خواست که چند کلمه از سخنان امام علي عليه السلام را برگزيند تا وي کتاب گرد آورده در آن منتشر کند.
دانشمند مزبور در پاسخ وي چنين نوشت: