امام علی و علم و هنر-ج1-ص112
ولي بخيل آنگاه که بخل ورزد نه زکات مي دهد، و نه به فقيري کمک مي کند و نه صله رحم بجا مي آورد و نه از مهماني پذيرايي مي نمايد پس حرام است بر بهشت که بخيل در آن داخل گردد. [273] .
اصبغ بن نباته مي گويد:
هرگاه اميرالمؤمنين عليه السلام سر از سجده دوم بر مي داشت اندکي مي نشست و آنگاه برمي خاست.
عدّه اي عرضه داشتند:
يا اميرالمؤمنين! پيش از شما خليفه اول و دوم چنين نمي کردند، بلکه بعد از سجده يکراست بر مي خاستند.
آن حضرت عليه السلام فرمود:
اين عمل اهل باطل است، زيرا اين رفتار بر عظمت و وِقار نماز مي افزايد. [274] .
اصبغ بن نباته مي گويد:
در «نُخيله» [275] قبر بزرگي بود که يهوديان مُردگان خود را در اطراف آن به خاک مي سپردند.
حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام پرسيد:
مردم درباره اين قبر چه مي گويند؟
امام حسن عليه السلام فرمود:
مي گويند قبر هود پيامبر است، آنگاه که قومش از اطاعت او سر برتافتند و بدين سرزمين آمده و در اينجا وفات کرده اند.
اميرالمؤمنين عليه السلام فرمود:
دروغ مي گويند، حقّا که من نسبت به اين قبر از آنان آگاه تَرم.
اين قبر يهودا پسر بزرگ يعقوب است.
و آنگاه فرمود:
آيا در اين نواحي شخص مطّلعي پيدا مي شود؟
گفتند: بله.
پيرمرد کُهنسالي را به نزد آن حضرت آوردند.
امام علي عليه السلام به او فرمود:
منزل تو کجاست؟
پيرمرد گفت: در ساحل دريا.
حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام فرمود:
فاصله اش با کوه سرخ چقدر است؟
پيرمرد گفت: به آن کوه نزديک است.
حضرت فرمود:
قوم تو درباره آن چه مي گويند؟
پيرمرد گفت:
مي گويند قبر ساحري است.
حضرت فرمود:
خلاف مي گويند، آن قبر هود است و اين قبر يهودا.
آنگاه فرمود:
در روز قيامت هفتاد هزار نفر از پشت شهر کوفه با چهره هايي تابان همچون مهر و ماه محشور شده، بدون حساب داخل در بهشت مي شوند. [276] .
زني نزد حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام آمد و گفت:
شوهرم با کنيزم زنا مي کند.
امام علي عليه السلام به وي فرمود:
اگر راست مي گويي شوهرت را سنگسار مي کنيم، و اگر دروغ مي گويي تو را تازيانه مي زنيم، زيرا به شوهرت تهمت زده اي.
زن گفت:
مرا به نزد اهلم بازگردانيد که از خشم و غيرت آتش گرفته ام. [277] .