پایگاه تخصصی فقه هنر

امام علی و علم و هنر-ج1-ص79

آغاز اين آشفتگي ها در زبان عربي در نيمه اوّل قرن اوّل هجري بود.

ابوالاسود دوئلي که يکي از اصحاب و شاگردان حضرت امير بود، داستان تأسيس علم نحو يا قانون اعراب گذاري در زبان عربي را چنين حکايت مي کند:

روزي بر حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام وارد شدم، ديدم آن حضرت در حال فکر و انديشه است، به من فرمود:

در شهر شما «کوفه» قرآن را غلط مي خوانند. [164] .

مي خواهم کاري کنم تا لغت عرب از اين آشفتگي بيرون آيد.

گفتم:

يا اميرالمؤمنين اگر اين کار را بکنيد لغت عرب را زنده کرده ايد.

بعد از چند روز خدمت آن حضرت رسيدم، نوشته اي به من داد که در آن زيربناي علم نحو را نوشته بود و از تقسيم کلمه به اسم و فعل و حرف و تعريف آنها شروع مي شد.

سپس به من فرمود:

اَنِحْ نَحْوَه

به اين نحو پيش برو.» [165] .

ابوالاسود مي گويد:

آنرا گرفته و به منزل رفتم و يک دوره قواعد نحو را برطبق راهنمائي و طرح حضرت نگاشتم و بعد آنرا به حضرت نشان دادم و تا آنکه اشکالاتش را رفع کرد.

مثلاً در اسماء مشبّهة بالفعل فرمود:

چرا کانَ را ننوشتي.

گفتم: نمي دانستم از آنهاست،

فرمود: از جمله آنهاست.

اين قواعد نزد «ابوالاسود» بود و به سبب بخلي که داشت، آنرا به کسي نشان نمي داد و از آنجا که عالِم به ادبيّات عرب بود واليان پس از حضرت امير عليه السلام او را احترام مي کردند.

از جمله اين واليان زيادبن ابيه بود که از جانب معاويه ولايت عراق را در دست داشت.

زياد فرزندش ابن زياد را به شام نزد معاويه فرستاد.

ابن زياد در سخن گفتن به زبان عربي ناتوان بود و غلط تلفّظ مي کرد، چرا که مادرش سميّه از غير عرب بود و حتّي پدر زياد هم غلط گفتن او را درک نکرده بود.

معاويه که در مکّه بزرگ شده بود و از قبيله قريش که فصيح ترين قبائل عرب بود، اشتباه را تشخيص داد، و به زياد نوشت که به پسرت سخن گفتن به زبان عربي را تعليم بده، او غلط حرف مي زند. [166] .