پایگاه تخصصی فقه هنر

آفرینش های هنری در نهج البلاغه-ج1-ص269

می گیرند. حضرت می فرماید: «… ثُمَّ فَتقَ مَا بینَ السّموَاتِ العُلَا؛ فَمَلأهُنّ أطوَاراً مِن مَلائکَتِهِ؛ فَهُم سُجُودٌ لایَرکَعُونَ وَ رُکُوعٌ لایَنتَصِبُونَ وَ صَافّونَ لایَتَزایَلُونَ وَ مَسَبّحُونَ لایَساْمُونَ :[1] سپس میانه آن آسمان های زبرین را فراخ ساخت و از فرشتگان خودش انباشته نمود. گروهی از ایشان در حال سجده اند و به رکوع نمی پردازند و گروهی در حال رکوع می باشند و بر پا نمی ایستند و جماعتی در میان صف هایی اند که از هم پاشیده نمی شوند. گروهی بی آنکه احساس ملالت کنند، خدا را به پاکی ستایند ».

در این تقسیم بندی چهارگانه از فرشتگان که تصویر حسّی دیده می شود ( رکوع رفتن، سجده کردن، ایستادن ) از اموری است که به حس در می آیند؛ امّا بلافاصله آن تصویر را دور می کند و به تصویری می پردازد که با ماهیت آن موجودات همخوانی دارد: « لایَغشَاهُم نَومُ العُیونِ وَ لاسَهوُ العُقُولِ وَلافَترَةُ ألابدَانِ وَ لاغَفلَة النّسیَانِ :[2] و در دیدگان ایشان خواب راه ندارد و دستخوش غفلت و سستی بدن ها و فراموشی نمی گردد ».

باز از این تصویر به تصویری ذهنی تر منتقل می شود و به کارکرد فرشتگان می پردازد: « وَ مِنهُم آمَنّا عَلَی وَحیِه وَ السِنَةً إلَی رُسُلهِ وَ مُختَلفُونَ بِقَضَائهِ وَ أمرِهِ وَ مِنهُم الحَفَظَةُ لِعِبادِهِ وَ السَّدَنَةُ لِأبوَابِ جِنانِهِ وَ مِنهُمُ الثّابِتَةُ فِی الأرضِینَ السُّفلَی أقدامُهم وَ المَارِقَةُ مِنَ السّماءِ العُلیا أعنَاقُهُم وَ الخَارِجَةُ مِن الأقطارِ أرکانُهُم وَ المُناسِبةُ لِقَوائمِ العَرشِ أکتَافُهُم، نَاکِسَةً دونَه أبصَارُهُم …:[3] و گروهی از آنان امینان وحی الهی و سخنگویان خدا به پیامبران اویند و پاسبان در های بهشت الهی اند و بعضی از آنها پای در زمین های فرودین دارند؛ درحالی که

  1. 1. . همان، خ1.
  2. 2. . همان.
  3. 3. . همان.